در حال بارگذاری ...
نگاه و نظری به متن و اجرای نمایش «آخرین باران سرزمین من»

خود تخریبی از نوع مدرنیزم

که یک متن خوب و فاخر، ممکن است به علت عدم توانایی و دانش کارگردان و تیم اجرایی در صحنه، بد جلوه کند، اما یک متن نه چندان غنی و پر مایه امکان ندارد با تمهیدات و تدبیر و دانش هدایتگر و توان بالای بازیگران به شکل مطلوب نمایشی شود.

راقم هم نمایش را تماشا و هم متن را خوانش کردم. متن از وجهه مطلوب دراماتیکی کم بهره است. دوسوم نمایش را گفتمان دو خواهر، شیرین(لیلا مهربان) و شبنم(پریسا ایران پرست) بخود اختصاص می‌دهد که چندان جالب وگیرا نیست. مکالمه دوخواهر که می‌باید چالش برانگیز و بنوعی کشمکش ذهنی و اعتقادی جلوه می‌کرد، چنین امر مهمی رخ نداد. دیالوگها دم دستی، معمولی وعاری از ابهام و ایهام است. با این وجود مولف در تعریف شخصیت‌ها نسبتا موفق بود.

شیرین در توجیه طلاق از خسرو به شبنم می‌گوید در ازای خیانت و روابط نامشروع با منشی‌اش‌ طوری رفتارمی‌کرد تا  خسرو باور کند که دارد به او خیانت می‌کند. این روش زشت و ناهنجار و عجیب و غریب برای شبنم که شیرین را مثل مادر می‌دید و باحمایت مالی و معنوی او، اکنون زندگی نسبتا خوبی دارد، بشدت آزرده خاطر می‌کند.

 

همانطور که ذکر شد کلام دو خواهر دارای عمق نیست و هیچ حس تعلیقی برای مخاطب ایجاد نمی‌کند و در طول مکالمه این دو کاراکتر، نه تنها همه سطوح متن برای مخاطب لو میرود، بلکه مولف هیج گریز و موج فرعی و رویداد و موضوعی که غیر خط روایت باشد در درام لحاظ نمی‌کند. لذا کلیت متن سطحی و عاری از پیچ و تاب نمایشی است و عناصری که نقش کلیدی در درگیر کردن ذهن مخاطبان با توالی نمایش دارند از قبیل گره افکنی، نقطه عطف، فریب دادن ذهن تماشاگر از حدس زدن به وقوع کنشهای کاراکترها و غیره٬ مشاهده نمی‌شود. در جایی از نمایش، شیرین برای توجیه رفتارش به شبنم می‌گوید: «تو که امروزی و مدرن هستی، چرا سنتی می‌اندیشی؟...» ... عجیب آنکه در کلیت متن در کم‌وکیف تضاد و تفاوت اندیشه مدرنیزم با سنت‌گرایان مطالبی بیان نمی‌شود. اینکه برای انتقام گرفتن از همسر عیاش و تنوع طلب، زن مجاز است اغواگرانه و مکارانه رفتار و کنشی انجام دهد که انگار لغزیده و فاسق و هرجایی و هرزه شده است، آنهم صرفا به این خاطر که شوهر نیز مثل زن رنج خیانت همسر را درک کند و نیز با این حیله، نظر شوهر را به‌خود جلب کند. آیا این طرز تفکر یعنی مدرن بودن و آیین و سنت را بر نتابیدن!

این موضوع در  اوایل اجرا توسط شیرین در مکالمه با شبنم مطرح می‌شود. لذا در قسمت آخر نمایش، آنگاه که شیرین ازعفت و پاکدامنی‌اش در تقابل با بدبینی خسرو نسبت به او سخن میگوید، برای  مخاطبان که از قبل آگاه بودند هیچ کششی و جذابیتی ندارد.

خسرو برای مانع شدن از سفر شیرین به باکو به او می‌گوید: «تو از خطا کاری من بگذر من نیز خطای تورا نادیده می‌گیرم...». شیرین رفتن را به ماندن ترجیح می‌دهد، اما هنوز خسرو متقاعد نشد که شیرین به او خیانت نکرده است. طبعا این سوال در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد که دفاع شیرین از عفت اش چه وجهی می‌تواند داشته باشد؟ جز با تاویل گفته شود که سفر شیرین و نه گفتن به خسرو. البته نا چندان پخته و تاثیر گذار، معصومیت و پاکی زنانی را مطرح می‌کند که از خیانت شوهرانشان دامن خویش پالوده نکردند. متن جای آن را داشت تا صحنه‌ای را هم به چرایی و سبب ناپاکی و هرزگی زنان خیابانی اختصاص دهد.

در پایان نمایش شیرین خطاب به شبنم می‌گوید: دوست دارم زیر این آخرین باران سرزمینم بدون چتر راه بروم... شیرین بر مبنای کدام استدلال علمی می‌گوید که شاهد آخرین باران سرزمینش است!؟ این کلام از منظر معنایی مبهم است و اما موردی که اگر مد نظر مولف قرار می‌گرفت بنظرم متن برای مخاطبان جذاب و تماشایی جلوه میکرد، آن هم اعتراف صادقانه شیرین به عشق و علاقه قلبی به فردی بنام‌ فرهاد است که گویا مرد رویایی او بود، اما به اجبارِ پدر و علیرغم میل باطنی، به ازدواج با خسرو تن می‌دهد. اگر چه فرهاد در شب عروسی شیرین در سانحه‌ای می‌میرد، با این حال هر ازگاهی شیرین در حین زندگی با خسرو، بدون شرم و حیا و یا اینکه احساس کند که خسرو غیرتی خواهد شد، چندین بار از علاقه قلبی به عشق رویایی و سودایی‌اش(فرهاد) راز دل افشا می‌کند. رفتار شیرین، تندخویی و عصبیت خسرو را پیامد دارد. در جایی از متن خسرو پرخاشگرانه به شیرین می‌گوید فلانی یعنی (فرهاد) مرده است. چرا هنوز به او فکر می‌کنی؟ اما شیرین بی پروا از احساس عاشقی نسبت به فرهاد که زیر خاک دفن شده است لب بسخن می‌گشاید. و نیز در یک موقعیت از نمایش، آنگاه که شیرین با حزن و حسرت و اندوه از عشق ناکام و بدفرجام به فرهاد، از دنیا و سرنوشت‌اش گله و شکایت می‌کند، با سرزنش و تحقیر شبنم مواجه می‌گردد.

 

بی‌تردید اگر مولف با نگاه و امعان نظر به ماهیت درام نویسی بیش از این اهتمام به‌خرج می‌داد و با پیچ و تابهای مناسب و خلق موقعیتهای مهیب و ملتهب و مدور نمودن خط روایت با چرخشهای جذاب دراماتیکی می‌توانست نگاه و ذهن مخاطب  را به جهان نمایش مجذوب کند. ناگفته نماند مضمون متن جالب بود. بنظرم مولف از استعداد و ذوق درام نویسی بهره‌مند است.

 

و اما اجرا... مهدی مهربان آگاه است که یک متن خوب و فاخر، ممکن است به علت عدم توانایی و دانش کارگردان و تیم اجرایی در صحنه، بد جلوه کند، اما یک متن نه چندان غنی و پر مایه امکان ندارد با تمهیدات و تدبیر و دانش هدایتگر و توان بالای بازیگران به شکل مطلوب  نمایشی شود. بدیهی است چنین متنی که در یک سوم روند روایتی‌اش همه‌ی ظواهرش منکشف می‌شود، ذهن مخاطبان را درگیر و مشتاق به پیگیری آنات و لحظات ظهور و بروز رویداهای نمی‌کند؟ عدم استتار و نهفتگی اتفاقات و مرموز نبودن دقایق درام، مانع از اشتیاق دیدن توالی نمایش برای مخاطبان می‌گردد. اما مهدی مهربان بعنوان کارگردان با اطلاع از کم وکیف درام، بی شک برای صحنه‌ای کردن متن دچار مصایب و مشکل شد. وی در موقعیت مکانی ماجرای نمایش و تغییر پایگاه اجتماعی و روحی شبنم تصرف می‌کند.(در متن اصلی مکان اتفاق رویدادها لابی هتل است و محل کار شبنم (خواهر شیرین )ولی در اجرا، شبنم بعنوان هنرمند نقاش و منزل وی محل وقوع رویدادهای نمایش است.

 

صحنه‌آرایی، چند امای اصولی دارد. اول اینکه همه نقش‌آفرینان با کفش در منزل، اعم از سالن پذیرایی و اتاق خواب شبنم کنش فیزیکی دارند. دوم؛ میز آرایش شبنم که طبعا در اتاق خواب او قراردارد با فاصله بسیار اندک با فضای مکان نقاشی او موجب آشفتگی محیط مکانی نمایش شد و این وضعیت میزانسن به مفهوم عامش را مخدوش می‌کند. البته در نگاه کلی صحنه‌آرایی جلب نظر می‌کرد. تغییرات کارگردان در مکان رویدادها و هویت شبنم٬ بخردانه بود. در آغاز نمایش، شاهد تاب خوردن شیرین روی صندلی (راک) هستیم که از منظر نشانه‌شناسی، تنش، دلهره، التهاب، تشویش و روان‌پریشی کاراکتر را پدیدار می‌کند. این کنش با شخصیت مضطرب شیرین(لیلا مهربان) منطقی بود. و در سمت چپ صحنه شبنم روی بوم  نقاشی مشغول نگارگری است. پریسا ایران پرست (شبنم) که اجبارا باید تیپ یک هنرمند را نمایش دهد، اما آنچه که در طول بازی از شبنم دیده می‌شود، وی فردی متکبر، خود شیفته، لاقید و از خودراضی و در چند موقعیت، منفعل و سست اراده و عاری از روح لطیف و آرمانگرا در حیطه هنر نگارگری و نیز در بعضی مواقع لوس و لوند دیده شد. بطور مثال وی در صحنه حضور خسرو(رضاشریفی) که از شیرین طلاق گرفته است، لزوما با هر دو نفر نامحرم است، اما رفتار مرموزانه و دلبرانه و عشوه‌گرانه شبنم در مواجهه با خسرو و طرز نگاه در مکالمه با او و آهنگی که به صدایش می‌دهد، مخاطب فکر می‌کندکه گویا وی با خسرو رابطه پنهانی و نامشروع دارد. در پایان نمایش مخاطب در می‌یابد که حدس و گمانش صحیح نبوده است.

 

پریسا ایرانپرست در برآیند روحیات و وجنات شبنم موفق نبود. لحظاتی که با بازیگر مقابل(لیلا مهربان) ایفای نقش می‌کرد، در پاسخ دادن به کنش‌های روحی شیرین از منظر تعامل و تعادل و توازن حسی باورپذیر دیده نشد. فقط در چند صحنه آن هم گذرا به جنس نقش نزدیک شد. ایحال وی استعداد درک و آگاهی از هنر بازیگری دارد. لیلا مهربان در ارایه شخصیت پیچیده و مرموز شیرین، در مواقعی از ایفای نقش باورپذیر و جذاب دیده شد. به عقیده ام به سبب عدم توانایی دو بازیگر مقابلش، آنطور که انتظار می‌رفت در هماوردی با نقش کم آورد. لیلا مهربان آگاه بود که در فراز و فرود آنات نمایش گاه باید خونسرد و گاه پرخاشگر و دفعاتی نیز مضطرب، درخود تنیده و روان پریش و هیجانات، عواطف و احساسات را کنترل شده و متناسب با موقعیت نمایش بظهور برساند. آیا همه این موارد در بازی‌اش نمود یافته بود؟ با اغماض مدعی‌ام که در مرز خوب و متوسط آنچه که در توان داشت در کلیت اجرا به منصه ظهور رساند. از صحنه‌های جالب، آن موقعیتی بود که شیرین در کشمکش بازیگوشانه با شبنم دفعتا خواهرش را در ذهنیت‌اش مثل معشوقه خسرو می‌بیند و سعی در خفه کردنش دارد.  و نیز آنجا که با عصبیت و دیوانه‌وار عروسک را مچاله و پرتاب می‌کند تا بگوید برای چه منظوری بچه‌دار نشده است. نیز در گفتمان چالش برانگیز با خسرو با گریه و صدای خفه و بغض کرده برای رفتن از ایران مصمم است و خواهش و  پیشنهاد خسرو را بر نمی تابد. گویی شیرین در این موقعیت همان شیرین اسطوره است که هم از فرهاد ناکام ماند و هم خسرو را در حسرت عشق و تصرفش ناکام و پریشان حال کرد.

 

مولف(اعظم حسنی)شاید می‌توانست کاراکتر درام را مثل شیرین اسطوره‌ای اما با زبان حال تماشایی کند. ایحال لیلا مهربان توان و قابلیت آن را داشت تا کاراکتر شیرین را جذابتر، تماشایی‌تر و باور پذیرتر ارایه کند اما متاسفانه چنین نشد. رضاشریفی در ایفای نقش خسرو، اولا مناسب این نقش نبود و دوم قواعد و دانش و هنر نقش‌آفرینی در بازی او بسیار کم رنگ و گاه بیرنگ در صحنه نمود داشت. با این وجود در لحظات پایانی که نقطه فرود نمایش بود، در تقابل با شیرین نظر مخاطبان را به خود جلب کرد. انچه که دیدم به گمانم در نمایشی کردن متن کارگردان ریسک کرد. در خاتمه برای تیم اجرایی خاصه مهدی مهربان در کار بعدی بیش و فراتر از این نمایش، آرزوی موفقیت دارم.

 

علیرضا روح‌نواز




نظرات کاربران