در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «سلام و خداحافظ» ؛

صلیب را صیقل ندهید وقتی که پیام مسیح (ع) را تحریف می‌کنید

نگاه و نظری به نمایش «سلام و خداحافظ» اثر آثول فوگارد، کارگردان امیرحسین جادو سخن بازیگران علی بدرطالعی و غزل نوحی اجرا چهاردهم اردیبهشت نود و هفت، مکان: شهرباران، تماشاخانه استاد اکبر رادی

علیرضا روح‌نواز؛ نکته: در آغاز نمایش می‌بینیم جانی اسمیت(علی بدرطالعی) در فضایی خفن و نیمه تاریک، مشغول ساییدن و صیقل دادن صلیب چوبی (نماد مسیحیت) است، و در کنار میز مطالعه‌اش چند جلد مجله فکاهی (دقت شود)، چند لحظه بعد شبحی در بک گراند صحنه دیده می‌شود. وی استر (غزل نوحی) خواهر جانی است. چهره‌ی هردوکاراکتر در تاریکی، فضای رعب آور ظلمت، سیاهی و گمراهی را به مخاطب القا می‌کند. آیا مولف تعمد داشت تا وقایع و رویداد نمایش در اعماق شب سیر دراماتیکی‌اش را طی کند؟

با دقت به کنش «استر» که روی میز جانی می‌نشنید و صلیب چوبی را چند ثانیه با دستانش در هوا معلق‌وار تکان می‌دهد و سپس با بی‌اعتنایی صلیب را پرتاب وخطاب به برادرش می‌گوید: «... اعتقاد به این آیین احمقانه است. فوگارد در زادگاهش (افریقای جنوبی) نظام ستمگر، مبتذل و سخیف آپارتاید (تبعیض نژادی) که ارمغان صلیب به‌دوشان سفید پوست استعمارگر غرب مسیحیت بود، با پوست و خونش درک کرده بود. پدر استر و جانی که در انفجار داخل معدن آسیب دیده و غرامت کارافتادگی می‌گیرد، بعد مرگش چیز باارزشی برای فرزندانش به ارث نمی‌گذارد. غرب مسحیت همه کِرّ و فِرّ و شکوه  و کلیساهای مجلل‌اش نشان از یغماگری و استثمارافریقا و سایر ملل به اصطلاح جهان سومی دارد. فورگارد محق است تا از زبان کاراکترش، شورشگرانه و خشمگین و بشدت معترض، واژه (احمقانه ) را برتاباند.

 

مولف انگشت اشاره بسمت عمیق‌ترین و سهمناکترین دغدغه‌ی انسان معاصر گرفته است. انسانی که صراحتا بی پروا فریاد می‌زند، در هجمه‌ی مصایب و رنج جانکاه که اکنون بر وی تحمیل می‌شود: «خدا کجاست؟»

 

فوگارد از زبان کاراکتر سرخورده و منفعل و مستاصل «استر» می‌گوید: «آمدن، زیستن، رنج بردن و بعد مردن یعنی چی؟» او بواقع  فلسفه چگونه بودن و هستی شناسی را طرح می‌کند. غیرمستقیم معناگرایی را خواهان است. در یک منظر کلی می‌توان مدعی شد که عدم پاسخ منطقی و مستدل و عقلایی به این سوالات برآمده از نهان و فطرت آدمی در طی قرون اخیر منجر به طغیان و عصیان و الحاد قشر عظیمی از آدمها در جغرافیای دین مسیحیت شد که پاسخ قانع کننده‌ای دریافت نکرده اند. آنگاه که برای همجنس بازان در کلیسا خطبه عقد خوانده می‌شود. چرا نباید کلمه (احمقانه) را شنید؟

 

جانی (علی بدرطالعی) در فرازی از متن می‌گوید: «قلب استر به‌مانند یک دینامیت است. هرآن احتمال انفجار می‌رود». استر در جایی خطاب به برادرش که صلیب را صیقل می‌دهد صراحتا می‌گوید آمده به منزل مادری تا بعد مرگ «پدر» سهم‌الارث‌اش را وصول کند. او مرگ پدر را عامل سعادت و رفاه خود می‌پندارد و نیز به پول غرامت که پدر از بیمه حوادث دریافت می‌کند چشم طمع دارد. رفتار و گفتار تهوع‌آور استر، جانی را عصبی نموده و کنایه وار به این مضمون به خواهرش می‌گوید که: «از ده-دوازده تخم مرغ، یکیش گند از آب درمیاد». مشخصا منظور جانی «یهودا»ست که بخاطر زر و سیم و دنیاطلبی به حضرت مسیح و حواریون خیانت کرد. و تابلوی شام آخر یهودا با کیسه‌ی زر تصویر شد .بازی فریبکارانه و خوب علی بدرطالعی، نگذاشت متن که دیالوگ محور است ذهن تماشاگران را خسته کند. وی در پنهان نمودن روحیات باطنی و چهره واقعی جانی اسمیت خیلی خوب نقش را تماشایی کرد. گفتم شکل بازی وی فریبکارانه بود، از این بابت که چهره مزور، مذبذب و دروغگو و متظاهر جانی اسمیت تا لحظه آخر نمودار نمی‌شود. بازی غزال نوحی تا اواسط متن چنگی بدل نمی‌زد. وی در پردازش نقش و تغییر و تحول درونی که در موقعیتها و رویدادها که در آنات درام رخ می‌دهد، نتوانست متناسب با فضای درام، کنشهای لازمه را به منصه ظهور برساند. غزل نوحی با این امر مهم که از ارکان هنر نقش آفرینی محسوب می‌گردد، هنوز فاصله دارد. اگرچه در چند موقعیت نگاه مخاطب را معطوف بخود کرد و حس همذات پنداری را در مخاطبان ایجاد کرد. بازی مواج و بدون زوایدعلی بدر طالعی در جان بخشیدن به کاراکتر جانی تا حدودی خلاء نقش‌آفرینی غزال  نوحی را پوشش داد. بی انصافی است اگر نگویم غزل نوحی در چند موقعیت نفس گیر، حضور فیزیکی و روحیِ جانی را در صحنه کم رنگ کرد، اما حیف که این امر مهم که جزیی از قاموس بازیگری است، ناپایدار و زود گذر بود.

آگاهیم که گاه کل فضای صحنه متعلق یک بازیگر می‌شود تا وزن و اقتدارش بشکل فراگیر نمود یابد. لذا بازیگر باید به این آگاهی نایل گردد که از آغاز تا پایان نقش آفرینی، فی البداهه کنش فیزیکی و گفتاری از خود بروز و ظهور می‌دهد. بطور مثال کیوان خسرو مرادی، وحید درویشی، مهدی مخبری، امیر حامد، محمد رسایلی، نسرین بابایی، مهرانه به‌نهاد، زینب شعبانی، نسیم جمالی و این اواخر عارفه درستکار در این راستا قرار دارند.

 

 

کارگردان در دو موقعیت موفق شد که انفجار روح سرکش و ناآرام و اغتشاش‌گرانه‌ی استر را پدیدار کند. دو کاراکتر بدون شنیده شدن صدای‌شان در هاله ای از نور قرمز، خفقان و اختناق جامعه‌ی بسته و متاثر از تک‌صدایی و استبداد را نمایش دهد. استر(غزل نوحی) نماد روح وحشت زده نسلی است که در چنبره‌ی ناکامی، بی بهره بودن از رفاه حد اقلی، ندیدن عاطفه، محبت و معنویت از متن خانه و جامعه، خسته و عصبی، ملول و سرگشته و پریشان است. وی در آیینه خود را بی‌ریخت، پیر و فرتوت می بیند و چند بار از برادرش می‌پرسد آیا در چهره‌اش تغییری مشاهده می‌کند؟

استر توقع  یک نگاه عمیق و توجه را تمنا می‌کند. در چنین شرایطی است که احساس خلا می‌کند. از خود و سایرین  متنفر و منزجر است تا بدان حد که می‌خواهد جهان و آدمهایش با بمبهای اتمی منهدم و نابود گردند. یعنی پوچی محض! این انسان(استر) که رنج و بی عدالتی و ظلم را درک و وجدان می‌کند و چون نمی‌یابد، منکر وجود خداست، آیا اکنون که خواستار کشتار همگانی است، خود این امر ظلم نیست؟ گویا کسی نیافته تا از وی بپرسد این حس عدالتخواهی و آیین مهر ورزی و محبت را از کجا تحصیل یا کسب کرده ای؟ انسان فطرتاً وجود خدا را  قرین با عدل و انصاف و رحمت وجدان می‌کند. عصیان انسان علیه بی‌عدالتی و ظلم، گواه بر خداپرستی فطری او است اگرچه خود نداند.

 

نکته‌ی قابل توجه دیگر؛ مرگ پدر است که در پایان نمایش از زبان جانی شنیده می‌شود. بعقیده‌ام سخن فردریک نیچه را در ذهن مخاطبان تداعی می‌کند. این فیلسوف آزاد اندیش با دیدن تزویر و دروغ و دکان‌داری اربابان کلیسا گفت: «خدا مُرد !»

بی‌تردید منظور وی خدای کسانی است که با حربه‌ی دین تحریف شده، علیه بشریت بدترین ظلم را روا  می‌دارند. امیرحسین جادو سخن (کارگردان) در مواجهه با این متن که بیدادگریِ خاص و بسی حرف و طرح سوالات مهیب برای مخاطبان دارد،در حد فهم و درک خود، نمایش را نه آنچنان که باید، بسامان کرد. متن ظرفیت آن را داشت تا در فضایی رعب‌آور، تاثیرگذار و دیدنی‌تر نمایشی شود. ایحال در پاره لحظاتی حظ حضور از تماشا نصیبم شد و چند میزانسن چشمگیر جلوه کرد و شخصا از نقش آفرینی علی بدر طالعی لذت بردم. در خاتمه به تیم اجرایی خسته نباشید می‌گویم.

 

منتظر کار بعدی با کم وکیف برتر هستم.

 

 




نظرات کاربران