در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش«مو» به کارگردانی محمد پور جعفری

تلاشی جسورانه،متنی روانشناسانه

نگاهی به نمایش«مو» به کارگردانی محمد پور جعفری

تلاشی جسورانه،متنی روانشناسانه

مهرشاد کیارس *:جدیدترین ساخته محمد پور جعفری « مو ، moo »، نمایشی است به نویسندگی « سالی کلارک » نویسنده ، نقاش و کارگردان کانادایی، نمایشنامه نویسی که در ایران چندان شناخته نیست، اما در آمریکا و به ویژه کانادا اجراهای زیادی از کلارک به روی صحنه رفته است. انتخاب چنین متنی توسط محمد پور جعفری، انتخابی جسورانه و البته چالش برانگیز است، نمایشنامه مو، دارای متنی خاص است که شاید شبیه به آن را نتوان در آثار دیگری یافت، این خاص بودن مانند چاقویی دولبه عمل میکند، هم میتواند بسیار خوشایند و هم ناخوشایند باشد، درباره آن خواهم نوشت، اما قبل از آن باید به این نکته اشاره کنم که انتخاب متن های کمتر خوانده شده، کمتر اجرا شده و کمتر شناخته شده یک حسن بزرگ برای تماشاگر حرفه‌ای تئاتر و عوامل سازنده نمایش ها دارد، و آن آشنا شدن با برخی نویسندگان خارجی است، و حسن دیگر وارد شدن به تجربیات جدید است، این تجربه حتی اگر شکست بخورد، باز هم برای عوامل سازنده سودمند است.
من برای این منظور از دو منبع معتبر کانادایی استفاده میکنم، یکی مجله  «Canadian Theatre Review » و دیگری نشریه معتبر « Theatre Research in Canada » که هر دو نقدها و تحلیل های جامعی را در زمینه تئاتر منتشر میکنند. ۱_
سالی کلارک از دهه ۸۰ میلادی، چهره تاثیرگذار بر تئاتر کاناداست، تم مورد علاقه کلارک در خلق آثارش « فمنیسم و توجه ویژه به زندگی زنان در سنین پیری است » بسیاری از منتقدان بر این باورند که او نوع فمنیسم پیچیده و خاصی را در آثارش به نمایش میگذارد که نمیتوان با قاطعیت در مورد آن نظر داد، چرا که علاقه کلارک به نوع خاصی از شخصیت پردازی کاراکتر اصلی اش است که موجب این عدم قطعیت میشود، کاراکتر های او کاملاً خاکستری هستند، نه منفی مطلق و نه مثبت مطلق، علاوه بر این آنها دائم بین یک زن نرمال به لحاظ عقلانی ، و زنی با شخصیت روانپریش و مالیخولیایی در رفت و برگشت هستند، شیوه دیالوگ نویسی کلارک نیز این پیچیدگی شخصیتی را بیشتر میکند، دو اثر سالی کلارک « مو » و « ده راه برای سوءاستفاده از یک پیرزن » از مهمترین آثاری هستند که میتوان فضای فکری نویسنده را با آن تحلیل و ارزیابی کرد.
زبان این نمایشنامه ها که عمدتاً در سایر آثار نیز با شدت و ضعف دنبال میشود، همواره میان دیالوگ، منولوگ و سولی لوگ در حال غوطه وری است، همچنان که زمان و گاهأ مکان نیز دارای وحدت نیستند و به طور کامل در برابر شیوه ارسطویی است.
در اینجا باید این سوال را مطرح کنم که آیا پیچیدگی یک شخصیت و کلیت نمایشنامه، به خودی خود یک ویژگی مثبت به حساب می‌آید؟ به عقیده من خیر، چرا که پیچیدگی های شخصیتی و ویژگیهای روانی، زمانی دارای ارزش هستند که با درآمیختگی با کلیت درام، همچنان جذاب به نظر برسند...
برخی منتقدان در تحلیل خود از اجرا، ضمن آنکه به ویژگی های خاص اثر معترفند، اما کلیت نمایشنامه و به دنبال آن، نمایش را آنقدرها هم شایسته ستایش نمیدانند، به عنوان نمونه، « راس هانت » ۲_ تعدد صحنه های بسیار در اثر را نمیپسندد ، چرا که عملاً بسیاری از آنان هیچ داده خاصی را به نمایش اضافه نمیکنند و حتی بعضاً نمایش را به بیراهه میبرند، این منتقد اضافه میکند که به عقیده من علت راضی نبودن برخی از تماشاگران از نمایش، خود نمایشنامه است.
« رید گیلبرت » ۳_ در نقد خود، عدم شخصیت پردازی، کاراکترهای فردی را مشکل اصلی نمایشنامه میداند و اضافه میکند که با به خاطر ضعف کاراکترهای فرعی، تحول کاراکتر اصلی، از زنی طبیعی و جوان، به مجنونی خل وضع، کاملا تحمیلی به نظر میرسد.
در واکاوی آثار نویسنده، به یک مورد جالب برمیخوریم که تقریباً همگی منتقدان به آن اشاره کرده‌اند اما در اثر پورجعفری، احساس نمیشود، و آن کمدی تاریک و سیاهی است که در آثار او وجود دارد.
یک نکته بسیار مهم در این زمینه وجود دارد، هنگامی که متنی تا بدین حد درگیر پرش زمانی، حسی، مکانی است و هم زمان سکوت و وقفه فراوانی در متن اصلی یافت میشود، کارگردان به عنوان خالق اصلی اثر، و کسی که نوشته را از فرم مکتوب به فرم زنده تبدیل میکند، میکوشد تا  این ایستایی و سکون را با استفاده از تمهیداتی، همگن و بالانس کند، این به معنای ضربه زدن به ایده اصلی نیست، بلکه به معنای آن است که کارگردان میکوشد، سکوت و درون گرایی کلی نمایش، در تماشاگر ایجاد رخوت نکند، بدین منظور در یک اجرا در تورنتوی کانادا ۴_ کارگردان از موسیقی ریتمیک و شاد بهره میبرد تا آن فضای ایجاد شده مالیخولیایی شکل را که بارها بین تیمارستان و خانه ای سرد و بی روح در رفت و برگشت است  بالانس کند.

پورجعفری نیز، این مسئله را از کلیت متن دریافت کرده اما تمهیدات او چندان کارآمد نیستند ، او از تضاد رنگی استفاده میکند، کاری که پیش از این در نمایش ریحان انجام داده بود، و آنجا کاملاً با ایده کلی اثر هماهنگ بود، اما در این اجرا  کارکردش صرفاً یک وجه تمایز است، صحنه رقص کاراکتر دختر بچه و صحنه جشن تولد ۶۰ سالگی مو با استفاده از ماسک و چند مورد دیگر... اقداماتی است که پورجعفری  برای نمایش خود به کار گرفت، این اقدامات گرچه شاید به تنهایی زیبا به نظر برسند اما در کلیت اثر، خارج از فضای کلی به نظر میرسند و کمکی هم به ایجاد جذابیت بصری نمیکنند، اقدام دیگر در این زمینه اضافه کردن موسیقی زنده بود، جایی که دختری با ساز ویالن خود چند بار به صحنه آمده و شروع به نواختن میکند، این تمهید نیز نه کمک چندانی به شادابی صحنه میکند و نه پس از چند بار دیدن و شنیدن، دیگر آن جذابیت اولیه را دارد...
سازهای زهی، اصولاً سازهایی درونگرا و آرام هستند، در اینجا استفاده زیاد از آن برای متنی که خود تا بدین حد درونگرا است چندان مناسب به نظر نمیرسد.
بدنه اصلی متن، بر ایده های روانشناسانه استوار است، این ایده ها خواه ناخواه تماشاگر را دعوت به واکاوی به اعماق وجودی کاراکتر ها ، خصوصا کاراکتر اصلی میکند، چنین ایده ای استعداد فراوانی برای از ریتم افتادن دارد، که متاسفانه اینگونه هم هست، نمایش در بسیاری از جاها کاملاً از ریتم و حتی از نفس افتاده به نظر میرسد، این مسئله تنها مربوط به محمد پورجعفری هم نیست، با بررسی برخی نقدهای خارجی میتوان دید که در برخی از آن اجراها که به هیچ عنوان به لحاظ شرایط حرفه‌ای ساخت با تئاتر ما قابل مقایسه نیستند نیز به چشم میخورد.

مو، دختری است که در ابتدا شیفته و عاشق هری است، خود نیز دیالوگی دارد که صراحتا به این موضوع اشاره میکند که در دوره جوانی تا چه حد، هری را جذاب و لایق میپنداشت، اما در اجرای پورجعفری ، کاراکتر هری، در طراحی لباسش، نوع دیالوگ گویی اش و زبان بدنش، هیچ سنخیتی با این جذابیت ندارد.
در اینجا باید اشاره کنم که با نظر منتقد کانادایی، رید گیلبرت، موافق هستم، که کاراکترهای فرعی عموماً در خدمت ایده اصلی متن نیستند و کاملاً سطحی به نظر میرسند، از این لحاظ بیشترین ضربه را باز هم کاراکتر اصلی، یعنی همان مو بخت برگشته میخورد.
نکته دیگر درباره اجرای رشت، که تاثیر منفی روی کاراکترهای دیگر، به جز مو ، گذاشت، وجود لهجه، یا بهتر بگویم ته لهجه در برخی کاراکتر هاست، این موضوع که هر شخص لاجرم با زبان خود صحبت میکند امری اجتناب‌ناپذیر است اما تماشاگر، خود به خود و کاملاً غیر ارادی، از کاراکتری با ته لهجه گیلانی و پوششی بریتیش، فاصله میگیرد.
به طور کلی به نظر میرسد، در زمینه بازی ها ،اجرا به تمرین بیشتری نیازمند است، این مسئله قابل درک است که پورجعفری تا چه حد برای پرورش بازیگران جوان تلاش میکند اما نمیتوانم به تصنعی بودن لکنت زبان کاراکتر پرستار و نبود حس لازم برای دیالوگ‌های حساس دکتر و بسیاری نمونه‌های دیگر اشاره نکنم...

اما در زمینه متن چه طور؟ آیا میتوان با تمرین فراوان به تمام ظرفیت های یک متن رسید و حتی از آن فراتر رفت؟ آن را بسط و گسترش داد ‌و حتی نکات ضعف آن را بر طرف کرد؟ به عقیده من خیر، در اینجا نیاز به تحلیل بیش از هر چیزی حیاتی به نظر میرسد،  این مهم یک  شخص تحلیلگر / دراماتورژ را میطلبد که به کمک کارگردان آمده و او را در این راه یاری دهد، امیدوارم این موضوع در تئاتر ایران و رشت به وقوع بپیوندد.
یکی از نکاتی که میتوان به عنوان یک ضعف در خود متن به آن اشاره کرد، برخی شعار زدگیها و اصطلاحاً گل درشت گویی هاست که ایده فمنیستی و روانشناسانه اثر را، گاها در فضایی غیر دراماتیک فریاد میزنند، این جملات، نه جملات نمایش بلکه جملات نویسنده هستند که آنچنان که باید دراماتیزه نشده اند.
« مو: اگه زن باشی از یه مرد اعتبارت کمتره، اگه یه زن باشی و خفت بند پوشیده باشی  دیگه کارت تمومه »
« هری :بدن ما برای بی نقص بودن آفریده شده اما ما بر اثر تلقین عادتهای بد دچار اشتباه میشویم »
« هری: اگه اجازه بدی بعضی آدما زنده زنده قورتت میدن و لهت میکنن..و اما مو...اولین بار موقر و جذاب بود، من مغرور و مطمئن بودم»
پیش از صحنه پایانی است که از موسیقی پلی بک استفاده میشود، اینجا برای اولین بار کمی حس درآمدن از رخوت و سکوت مطلق اثر در تماشاگر ایجاد شده و آن مسئله بالانس حسی، بصری به خوبی ایجاد میشود، اما بسیار دیر...
نمایش مو اجرا شده در سالن تئاتر نارون ، از آن دسته نمایش هایی بود که به ظرفیت نمایشنامه خود نرسید، این به معنی بی نقصی خود نمایشنامه هم نیست ، چرا که متن اصلی نیز دارای نقاط ضعف و قدرت است، اما همچنان میتوان از نمایش مو به کارگردانی محمد پور جعفری لذت برد.

اینکه پورجعفری بدون واهمه به سراغ متنی اینچنین پر دردسر و پر تحلیل میرود، خود یک نکته مثبت به حساب می‌آید، نباید فضایی ایجاد کرد که سازندگان از دست زدن به تجربیات جدید واهمه داشته باشند، و اینکه خطا، بخش جدایی ناپذیر هر تجربه ای است.
مطلب را با دیالوگی از کاراکتر هری به پایان میبرم، مو از او می‌پرسد: اگر قدرت اینو داشتی که هر کاری بخوای انجام بدی، چی کار میکردی؟
هری: در یک جزیره متروک دور از ادما زندگی میکردم!
برای همگی عوامل آرزوی موفقیت دارم
خرداد ماه ۱۴۰۴
پی نوشت ها:

*منتقد تئاتر 
۱_ Canadian Theatre Review
فصلنامه تئاتر، تخصصی نقد و تحلیل ، دانشگاه تورنتو
Theatre Research in Canada
مجله تخصصی، تحت نظارت انجمن تحقیقات تئاتر کانادا ( CATR)
۲_نقدی بر اجرای تئاتر مو ، فوریه ۲۰۰۱، کانادا
۳_ نقدی بر نمایشنامه مو، مجله نقد تئاتر کانادا
۴_ اجرای سال ۲۰۰۱