نگاهی به نمایش «میون داداشام فقط ننه ام» به کارگردانی بهمن جهان طلب
یک کمدی شریف

مهرشاد کیارس:فرهاد نقد علی، نمایشنامه و فیلمنامه نویس با سابقه ایست و به شخصه برای من یادآور سریال « روزگار جوانی » در سالهای دهه هفتاد است، « میون داداشام فقط ننم » از خلاقانه ترین آثار اوست.
« میون داداشام فقط ننم » به لحاظ ساختار ، از بهترین و کاملترین نوشته های فرهاد نقد علی است، او موقعیت دو برادر به نام حامد و حمید را در رویای مادر بازسازی میکند، در حالی که برادر کوچک به دست برادر بزرگتر به قتل رسیده و بر اساس قانون ، مادر هم ولی دم است و هم مادر قاتل، چنین چینشی خود به تنهایی موقعیتی توامان تراژدی_کمدی را فراهم میآورد، موقعیتی که بستر خوبی را برای پیشبرد روایتی احساسی و هم زمان مفرح فراهم میآورد.
حمید برادر بزرگتر، در یک نزاع خانوادگی برادر کوچک ، حامد را به قتل رسانده است، اما این برادر کشی به سبب کینه ای کهنه شده روی نمیدهد، بلکه نویسنده تلاش میکند آن را حاصل مشاجراتی ترسیم کندکه ممکن است در هر خانوادهای روی دهد، اینبار قابیل، هابیل را به دلیل حسد و از دست رفتن معشوقه از بین نمیبرد، بلکه علت اصلی قتل حادثهای است که از پی مشاجرات دم دستی و به ظاهر بی اهمیت روی میدهد، اختلافاتی که شاید ناچیز جلوه کند اما تلنبار شدن آن ها در طی زمان طولانی، خود تبدیل به رنجی فرو خفته میشود.
هر دو برادر به طور همزمان در خواب ننه حضور دارند، حامد در یک طرف صحنه از قبری ساخته شده با چند بلوک سیمانی و پارچه ای مشکی بر میخیزد و تمامی مشخصات یک انسان زنده را با خود دارد، حمید نیز در سویی دیگر، طنابی بر گردن، بالای چهار پایه ای چوبی و پشت چند میله قرار دارد و با ننه و حامد دیالوگ میکند.
سورئالیسمی که هر لحظه ممکن است با بیدار شدن ننه از خواب، پایان پذیرفته و به دنیای واقعیت باز گردد... این اتفاق تنها در پایان بندی میفتد که در باره آن خواهم نوشت...
کمدی نمایش بواسطه دستمایه خوبی که در اختیار دارد ، کمدی شریفی است، حتی هیچ یک از بازیگران تلاش نمیکنند که با اگزجره سازی موقعیت ، خنده بیشتری از تماشاگر بگیرند، بنابراین حجم کمدی نمایش کاملا به اندازه و درست است.
بنا بر عقیده ارسطو «کمدی تقلید و محاکاتی است از اطوار و اخلاق زشت نه این که توصیف و تقلید بدترین صفات انسان باشد بلکه فقط تقلید و توصیف اعمال و اطوار شرمآوری است که موجب ریشخند و استهزاء میشود. آن چه موجب ریشخند و استهزاء میشود امری است که در آن عیب و زشتی هست اما آزار و گزندی از آن به کسی نمیرسد»_۱
جنس کمدی نمایش کاملا از اینگونه است که ارسطو شرح میدهد، و خوشبختانه « بهمن جهان آرا » وسوسه نمیشود که از آن تجاوز کند،
ننه دچار حواس پرتی است ، به یاد نمیآورد که قندهایی که در قندان ریخته چه شده و به یاد نمیآورد چرا استکان ها را شکسته است، ننه هر لحظه با پادرمیانی بین دو برادر میخواهد از نزاع و درگیری آنها جلوگیری کند، گاهی به خواسته مقتول مبنی بر قصاص تن در میدهد و گاهی قاتل را میبخشد، گویی ننه هرگز تمایل ندارد با حقیقت روبه رو شود، او در مقابل گفته حامد که به او میگوید « ننه تو اولیای دم هستی » فریاد میزند که « نه... من مادرم » .
ننه از روی سادگی و دلسوزی مادرانه میخواهد که برادران یکدیگر را ببوسند، دو برادر نیز با وجود اختلافات در نهایت یکدیگر را دوست داشته و حتی حامد از اعماق قلب راضی به قصاص نیست.
در این میان لو دادن های مداوم دوبرادر از اعمال یکدیگر، ضمن اینکه لحظات مفرحی را فراهم میآورد از تلخی نهادینه شده در اثر نیز میکاهد، انگار که تماشاگر نیز تمایل دارد از چنین موقعیتی فرار کند.
بازی هر سه کاراکتر، به اندازه و کاملاً در خدمت درام است، از این نظر میتوان ، این نمایش را جزو آثار شاخص کارگردان قلمداد کرد.
نکتهای که به لحاظ بصری به نمایش آسیب میرساند ، دکور است، دکور بسیار حداقلی است، هر چند نمایی از خانه، قبر و زندان در دکور قابل درک است اما جا داشت دکوری با کیفیت بیشتر برای آن ساخت، دکور مناسب برای نمایشهای تک صحنهای، بسیار حیاتی هستند و از کسالت تماشاگر جلوگیری میکنند.
صحنه ما قبل پایان، صحنه نزاع بین دو برادر است، یعنی همان جایی که نقطه شروع درام است، این صحنه به نرمی و پیوستگی بسیار دقیق انجام میشود، به طوری که این پرش زمانی که از رویای ننه به فلش بکی در واقعیت شیفت میکند ، بدون هرگونه اختلال و سکته ای صورت میپذیرد.
اما پایان بندی نمایش، جایی که ننه به جای تصمیم گیری در مورد بخشش یا قصاص ، تصمیم میگیرد با بستن طناب به دور گردن خود، عملا صورت مسئله را از بین ببرد جای بحث بیشتری دارد، ممکن است هر تماشاگری برداشت خود را از آن داشته باشد، میتوان گفت ننه خود را به دار نیاویخته، چرا که او هنوز در خواب است و با اینکار میخواهد شانه های ناتوان خود را از زیر بار این مسئولیت خلاص کند، در عین حال میتوان گفتننه خود را به دار آویخته ، چرا که با فلش بک لحظه وقوع قتل ما عملا وارد دنیای واقعی شده ایم...
قضاوت در اینباره را به خود تماشاگر میسپارم...
در پایان برای بهمن جهان طلب و گروهش آرزوی توفیق روز افزون دارم
اواسط بهمن ۱۴۰۳
پی نوشت ها:
*منتقد تئاتر
۱ـ ارسطو و فن شعر، دکتر عبدالحسین زرین کوب
در اینباره شرح مختصری از نظر « افلاطون، در جمهوری » میدهم که خالی از لطف نیست، افلاطون گر چه کمدی را فاقد ارزش واقعی میداند اما این اعتقاد او در باره « انسانی آرمانی در آرمان شهری » است که توصیف میکند و لزوماً در هر جامعهای به وقوع نمی پیوندد.
« اگر امور خندهداری وجود داشته باشد که شما از اینکه خودتان انجامشان دهید شرم داشته باشید، ولی وقتی در یک بازنمایی کمیک میبینیدشان یا در گفتگویی خصوصی دربارهشان میشنوید، لذت بسیار از آن میبرید ، مواقعی که به نظرتان نفرتانگیز و مشمئز کننده نمیآید ، پس آیا این دقیقا همان نوع رفتاری نیست که ما هنگام صحبت کردن درباره احساس اندوه پرده از آن برداشتیم؟ بخشی از وجود شما میخواهد مردم را بخنداند، ولی عقلتان جلویش را میگیرد، چون میترسید مبادا فکر کنند شما یک دلقک مبتذل هستید. با این وجود، اجازه میدهید که در آن موقعیتها ( این بخش از وجودتان ) به راه خود برود، و نمیفهمید که نتیجه گریزناپذیرِ انرژی دادن به آن در این فرابافت دیگر، آن است که شما در زندگی خودتان تبدیل به یک کمدین میشوید...
بنابراین افلاطون در جمهوری نوعی دلقک بازی مبتذل را نکوهش میکند و نه صرف وجود کمدی را .( جمهوری ، افلاطون )