نگاهی به نمایش کروکودیل
درک صحیح از نمایشنامه و تحلیل درست

*مهرشاد کیارس: « داستانی دادگرانه درباره تمساحی که آقایی را در سن پختگی با ظاهری برازنده ، زنده زنده در تیمچه به تمامی و بی باقی بلعید و پیامدهای ماجرا ! »
تئودور داستایوفسکی ، نویسنده شهیر روس، داستان کوتاهش تحت عنوان « تمساح » را با همین تیتر آغاز میکند، داستان کوتاهی که در عین سادگی ، نویسنده صراحتا اعتقاد دارد که « دادگرانه » است. داستایوفسکی در داستانش کارمندی روس را به طور تصادفی در دهان تمساحی فرو میبرد، کارمندی وظیفه شناس و دارای ایدئولوژی حامی اروپا، در داستان او صاحب کروکودیل ، فردی آلمانی است و هنگامی که همسر ایوان برای کمک در خواست پاره کردن شکم تمساح را مطرح میکند با این پاسخ روبه رو میشود که : نمیتوان به یک سرمایه گذار خارجی زیان مالی رساند.
در داستان تمساح داستایوفسکی، تمساح نمادی از سرمایه داران غربی هستند که روسیه تزاری به وجودشان بسیار وابسته است. انتخاب تمساح به عنوان حیوانی که ایوان را میبلعد از سوی داستایوفسکی بسیار هوشمندانه است ، تمساح نماد قدرت و در بسیاری از فرهنگ ها محافظ دفینه هاست، دفینه های ارزشمندی که موجب رشد اقتصادی جوامع خواهند شد، همچنین در فرهنگ اساطیری مصر، « سوبک » یک خدای محلی و مهم به حساب میآید که مردم را از حمله تمساح های عظیم الجثه رود نیل در امان نگه میدارد، این خدا ظاهر بدنی انسان گونه و سری شبیه تمساح دارد، درست مانند مردی که سردیسی تمساح شکل پوشیده است. ایوان در داستان او قصد دارد به اروپا رفته و مدتی از شهرهای اروپایی دیدن کند، اما قبل از آن توسط حیوانی که از اروپا آورده شده بلعیده میشود.
تام باسدن، نویسنده انگلیسی ، با درک درست از ایدئولوژی داستایوفسکی ، این داستان کوتاه را به نمایشنامه ای مدرن و با شاخ و برگ های بیشتر تبدیل میکند.
باسدن در این اقتباس، به جهان بینی اصلی داستان وفادار میماند و چیزهایی را نیز به آن میافراید، نمایشنامه باسدن، به جز نشان دادن ظلم ستیزی قهرمانش، نقدی جدی بر سلیقه سازی دنیای مدرن دارد، سلیقه سازی که ابزار آن فضای مجازی و رسانه ها هستند.
ایوان در داستان او یک بازیگر تئاتر و پرفورمنسر است، بازیگری که استقبال چندانی از آثارش نمیشود و تنها پای ثابت آثارش یک پیرمرد نابینا است...
باسدن با هوشمندی، ایوان را یک هنرمند روشن فکر و آرمانگرا معرفی میکند، در ابتدای نمایش دوستش « زاک» به او یادآوری میکند که تئاتر آخری که به روی صحنه برده تنها سه تماشاگر داشته، خودش، آنیا و همان مرد نابینا، ایوان در پاسخ میگوید که در آن اجرا یک پرفورمنس به روی صحنه برده که در قالب یک سیب زمینی قصد به تصویر کشیدن مشکلات تغذیهای کشورهای آفریقایی را داشته!... چنین نگاه آرمانگرایانه ای از جانب ایوان در درون شکم کروکودیل نیز ادامه پیدا میکند و همین آرمانگرایی است که سبب میشود او چنین موقعیتی را یک فرصت بی نظیر تلقی کند.
نیکی بنی اسدی، با درک و تحلیل درست از نمایشنامه ای که در اختیار دارد، تلاش میکند تا جهان بینی نویسنده را در لابلای کمدیهای فراوان اثر قربانی نکند، او در این کار بسیار موفق عمل کرده و تغییراتی که بر روی متن انجام میدهد هیچکدام در تعارض با جهان بینی و کلیت نمایشنامه نیستند.
کارگردان با استفاده از تجربیات سابق خود، بخصوص در زمینه نمایش مدرن، یک آداپتاسیون صحیح از متن را به اجرا در میآورد، کمدی های فراوان موقعیت و کلام در نمایش به راحتی میتوانست به ورطه لودگی و فرومایگی بیفتد، اما نیکی بنی اسدی طنزی را به روی صحنه آورد که به جز چند مورد، غالبأ محترمانه و بدور از لودگی است.
شکستن دیوار چهارم در اجرای آخر برای ادای احترام به یکی از مهمانان حاضر در سالن، هر چند عملی از روی علاقه اما کاملاً غیر ضرور و خارج از اثر است، زمان صحنه ملاقات زک و آنیا نیز بیش از حد طولانی است که بخشی از آن به دلیل افراط در کمدی کلامی پیشخدمت است که کمی با کلیت کمدی باوقار اثر فاصله دارد.
مسئله مهم دیگر، شناخت درست کارگردان از عنصر سرگرمی در تئاتر و تلفیق آن با روایتی چند لایه است، طراحی صحنه باغ وحش به زیبایی و دقت انجام شده، ضمن آنکه تنوع صحنه به جذابیت نمایش کمک شایانی کرده است، نکته منفی در اینباره جایی است که ایوان در پیکر جدیدش که یک کروکدیل است آواز میخواند ، ضعف بلندگوهای سالن نمایش و عدم تفکیک درست کانالهای صوتی آسیب جدی به قطعه پخش شده رساند و عملاً آن را نامفهوم کرده بود.
در چنین سالنی حتما میبایست از قبل ساند چک انجام شده و حجم صدا متناسب با قدرت بلندگو ها تنظیم شود.
نیکی بنی اسدی برای بازیهای اثرش از تلفیقی خوشایند و صحیح بهره گرفته بود، کاراکتر ایوان با بازی خود او، بازی رئال را ارائه میدهد، زک نیز همینطور ، آنیا اندکی اغراق میکند، مسئول حیوانات باغ وحش بازی اغراق شده و گاها بسیار اگزجره و البته کاملا متناسب با متن و فضای نمایش را ارائه میدهد و صاحب باغ وحش که از فرط اغراق در بازی به انیمیشن های دیزنی شبیه شده، این تنوع در نوع بازی متناسب با فضای سورئال نمایش بسیار دلپذیر از آب درآمده ، چنین انتخاب بازی بسیار حساس و خطرناک است چرا که با کوچکترین اشتباهی نمایش را تبدیل به اثری آشفته و سردرگم میکند، اتفاقی که خوشبختانه برای نیکی بنی اسدی روی نمیدهد.
در پوستر معرفی اثر به این نکته اشاره شده که کروکدیل تام باسدن نخستین بار است که در ایران به روی صحنه میرود و البته درست هم هست، اما « کاساندرا فومی » در سال ۲۰۲۳ کروکدیل را به روی صحنه برد ۱ـ
نوع نگاه او به اثر میتواند جالب توجه باشد و این نکته را یادآوری میکند که چنین نمایشنامه ای تا چه اندازه قابل انعطاف است.
« طبیعت در این نمایش از بین می رود، نادیده گرفته می شود و مورد بی توجهی قرار می گیرد. تمساح اسیر شده، در قفس قرار می گیرد و ضربات شلاق او را اذیت می کند تا تنها ظرفی شود که این سوژه رقت انگیز سرمایه دار، بتواند جاه طلبی های پوچ خود را انجام دهد. ما در تلاشیم تا تمثیلی را برای ساختن هنر در سیاره ای در حال مرگ در نظر بگیریم. ما نگاه می کنیم و می خندیم.
روی صحنه خبری از کروکودیل نیست، بلکه جعبه ای جادویی است که از نیمکتی به حیوان دیگر تبدیل می شود. تمساح استعاره ای از همه چیزهایی است که ما را می بلعد. حیوانات نامرئی هستند، فقط صوتی هستند. تأکید بر زیبایی شناسی، بیهودگی جهانی را که آنها در آن وجود دارند برجسته می کند.» ۲ـ
انتخاب متن خوب قدم بسیار بزرگی برای رسیدن به اثری قابل قبول است، اما مرحله دوم تحلیل درست نمایشنامه است، جایی که در نمایش های اجرا شده کشورمان، ضعف های زیادی در آن دیده میشود، تحلیل درست یک نمایشنامه بدون شناخت صحیح نویسنده و جهان بینی او ممکن نیست، خوشبختانه بنی اسدی و گروهش تا حد زیادی از پس آن برآمده اند.
در پایان برای همگی عوامل آرزوی موفقیت روز افزون دارم .
اواخر دی ماه ۱۴۰۳
پی نوشت ها
*منتقد تئاتر
۱ـ کاساندرا فومی، کارگردان زن استرالیایی، کروکدیل تام باسدن را در سال ۲۰۲۳ و در شهر ملبورن استرالیا به روی صحنه برد و جوایز معتبری را نیز برای آن کسب کرد.
۲ـ توضیحات کارگردان در باره اثرش، آنها به جای استفاده از لباس کامل حیوان ، از صدا بیشتر استفاده کرده و دکور صحنه نیز واقع گرایانه نیست.