در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «به شب رسانی» کاری از مهدی شایان

مجسمه‌ای که هنوز زوائد زیادی دارد

نگاهی به نمایش «به شب رسانی» کاری از مهدی شایان

مجسمه‌ای که هنوز زوائد زیادی دارد

تئاتر گیلان_مهرشاد کیارس: همه چیز متغیر است، زمان و مکان، گویش و بیان، به دفعات در حال تغییر هستند، نمایش به شب رسانی که  با طراحی، نویسندگی و کارگردانی  مهدی شایان در دی ماه ۱۴۰۳ و در تماشاخانه نارون رشت به روی صحنه رفته، در تلاش است تا حد ممکن نمایشی متفاوت را به تماشاگر ارائه دهد و در پی رسیدن به این مطلوب از هرآنچه در توان دارد بهره میگیرد.
اسکلت اصلی نمایش هر آنچه را که لازمه تئاتر پست مدرن است در خود دارد، روایت غیر خطی ، دخالت دادن تماشاگر و عناصر خارج از صحنه در نمایش و مهم تر از همه نشان دادن و تاکید بر روی مصنوعی بودن نمایش با روشهایی مانند شکست دیوار چهارم و کم و زیاد کردن سرعت حرکت بازیگران و ... .
نمایش در همان ابتدا پر بازیگر بودن و پر دیالوگ بودن خود را عیان میکند، در ابتدای نمایش ما هملت ، لایریتس و هورآشیو را میبینیم که توسط‌ یک کمیسر خانم بازجویی می‌شوند ، در این میان دختر کبریت فروش، شخصیتی از داستان اندرسن، نیز حضور دارد، بنابراین در همین ابتدای کار کمدی، فانتزی بودن اثر به وضوح قابل تشخیص است.
موسیقی ابتدایی نمایش ، که موسیقی حماسی مشهوری ساخته رامین جوادی است، قصد این را دارد که عنصر شکوه و حماسه را برای نمایش به ارمغان بیاورد، این موسیقی و اغلب قریب به اتفاق موسیقی های نمایش گرچه به تنهایی زیبا و گوش نوازند اما به دلیل برخی ناهمسانی ها که در ادامه به آن اشاره خواهم کرد، از رسیدن به هدف اصلی خود باز میمانند.
در همان دقایق آغازین وجود برخی شوخیهای کلامی سبک و یا شوخیهای فیزیکی عمدتاً ساده انگارانه و دم دستی حکایت از نمایشی به شیوه سیاه بازی دارد که با ورود خود شخصیت مبارک در دربار شاه قاجار، جریان قالب کمدی اثر، یک سیاه بازی مدرن را معرفی می‌کند.
بسیاری از این شوخی ها ، چه کلامی و چه موقعیتی ، فکر شده هستند و بسیاری دیگر به وضوح، سبک و ساده انگارانه اند، به عنوان نمونه کاراکتر دختر کبریت فروش ، دست هملت را به دفعات میکشد و هنگامی که رها میکند، هملت متوجه نشده و  همچنان دست خود را تکان میدهد، و یا لایریتس ، به شیوه مبارک، کلمات را پس و پیش و غلط تلفظ می‌کند.
شوخی ها ترکیبی از سوءتفاهم های کلامی، اصطلاحات جدید فضای مجازی و هیستریک های جنسی اند، حجم آنها بسیار زیاد و نمونه های غیر موفق و گاها بیمزه نیز زیاد هستند.

یکی از موفق‌ترین خلاقیت های به کار گرفته شده در نمایش ، استفاده به جا از نورپردازی و افکت‌های صوتی است که متنوع و جذاب کار شده اند اما حجم استفاده از آنها بسیار زیاد است و طبیعتاً استفاده چندین باره از آنها به جذابیت اولیه آن آسیب میزند ، به عنوان نمونه استفاده چندین باره از افکت صوتی خنده و تکرار کلمه سیتکام ...
نمایش در طول مدت اجرای طولانی خود همواره از فانتزی، کمدی و سورئال به عنوان موتور پیش برنده استفاده میکند، شکستن پیاپی دیوار چهارم و جملاتی مانند « این دیالوگ منه » و « بذار یه منولوگ بگم » همگی یادآور نمایشی فانتزی و کمدی است، با این وجود بالانس نبودن شوخی ها مهمترین نکته ای ایست که به کلیت اثر ضربه میزند.

با توجه به زمان بالای نمایش، گاها برخی از شوخی ها برعکس عمل کرده و به جای خنده گرفتن از تماشاگر نمایش را به شدت از ریتم میاندازد، به عنوان نمونه شخصیت مبارک به لایریتس میگوید:« تو مثل اینکه زبانت خیلی خوبه، با این زبان خوب میتونی یه کله پاچه ای بزنی »
به لحاظ فلسفی نمایش چه آگاهانه و چه نا آگاهانه به سمت نوعی« دیکانستراکسیون » میرود ۱ـ   به دلیل دور نشدن از مطلب اصلی آن را در پی نوشت توضیح میدهم.

ورود ناصرالدین شاه به نمایش و رو شدن نقشه درباریان ، همچنین ایده یکسان سازی جیران با اوفلیا، و البته صحنه پایانی که در آن همگی مشغول تماشای یک نمایش هستند، همگی از خلاقیت ها و نکات مثبت نمایش قلمداد میشوند.
همچنین صحنه رویارویی اوفلیا با هملت و دوستانش در حضور شاه، دارای تعلیق و دلهره درونی است، دلهره ای که از بازی خوب کاراکتر ناصرالدین شاه ، سکوت های به اندازه اوفلیا و تردید در فیزیک بازیگران حاصل میشود و نه صرفاً بازی با نور و موسیقی...
جا داشت که کارگردان با کاستن از زمانهای بیهوده و پرهیز از شوخیهای عمدتاً دم دستی و ساده انگارانه، این نقطه اوج های نمایش را بیشتر پردازش میکرد و از ریتم افتادن های چند باره اثر را کنترل میکرد.

نکته مهم دیگر منولوگ گویی های زیبا ولی غیر ضرور شخصیت هاست، اوفلیا ، شاه ، مبارک، هملت و...هر کدام منولوگ هایی را در زیر نور جلوی صحنه میگویند که گرچه بصورت مستقل زیبا و پرطمطراق نگارش شده اند اما نه روایت را پیش میبرند و نه کمکی به شخصیت پردازی میکنند.

اما پایان بندی نمایش، یکی از بهترین و حساب شده ترین پایان بندی هاست، شاید با کمی اغماض بتوان گفت که این پایان بندی کل نمایش را نجات میدهد، جایی که ناصرالدین شاه به همراه تمامی کاراکترها مشغول تماشای نمایش ناشیانه و خام دستانه ای است که توسط کاراکتر هملت اجرا میشود، در اینجا نور پردازی، اسلوموشن شدن حرکت بازیگران و موسیقی همگی در خدمت منطق روایی اثر قرار دارند.
گویی عملا کارگردان همه چیز را برای رسیدن به این صحنه طراحی کرده است، صحنه ای موفق اما شاید بسیار دیر...
به خوبی معلوم است که تیم پر تعداد نمایش به شب رسانی زحمت فراوان و زمان بسیاری را صرف این پروژه کرده‌اند و از این بابت باید به همگی آنان دستمریزاد گفت، پروژه ای که با وجود بازنویسی چند باره همچنان نیاز به بازنویسی دارد و به اعتقاد من نمایش به شب رسانی همچون مجسمه ای است که هنوز به شکل کامل حجاری نشده و هنرمند زواید بسیاری را بر پیکره باقی گذاشته است.
برای همگی عوامل آرزوی موفقیت و حضور دوباره در صحنه دارم.

دی ماه ۱۴۰۳

پی نوشت ها

۱ـ اصطلاح دیکانستراکسیون ، توسط « ژاک دریدا» فیلسوف فرانسوی که از نظریه پردازان پساساختارگرایی و پسامدرنیسم است ابداع شد.
دریدا فرآیند پدید آمدن نشانه و ناپدید شدن معنی را در حقیقت ناتوانی متن از کشف معنا میداند و برای کشف این ناتوانی روش دیکانستراکسیون را پیشنهاد میدهد، روشی که هدفش کنار زدن نشانه ها است ونه رسیدن به معنای واحد و تعبیر سنتی از آن...از نظر دریدا دیکانستراکسیون واپاشی ساختار یک متن نیست، بلکه نشان دادن آن است که متن قبلا خود را واپاشانده است.
قصد دریدا رمز آلود ساختن چیزی بود که افراد فکر میکردند از کلمات میفهمند. او از بازیهای زبانی، تقابل های دوتایی، ابهام، استعاره و...کمک میگرفت.
همچنین او هر بار خواندن یک متن را کشفی جدید و با توجه به جهان ذهنی خود خواننده میداند. برای آشنایی بیشتر مراجعه کنید به:
«  آشنایی با فلسفه هنر، ویژه آزمون کارشناسی هنر، سجاد باغبان ماهر»