در حال بارگذاری ...
...

نگاهی به نمایش «آل مرخه»

کمدی که وابسته به طنازی بازیگر است و نه روایت نمایشنامه

مهرشاد کیارس*، «آل مرخه» نام جدیدترین اثر نمایشی محمد رسائلی ، در مقام کارگردان بود که در اواخر خرداد ماه ۱۴۰۳ در تئاتر شهر رشت و به قلم مجید مژدهی به نمایش درآمد.
مژدهی در نگارش این اثر، از ( آل) که در فرهنگ بسیاری از کشورها و همچنین شهرهای ایران وجود دارد بهره گرفته بود، آل، یا همان زائو ترسان، موجودی است که اگر دسترسی به زن آبستن و تنها داشته باشد به سراغش آمده و بسته به اعتقادات و فرهنگ منطقه، آسیب‌های مختلفی را به زن وارد میکند.
(در روز به دنیا آمدن سکینه هفت تخم جن «آل مرخه» از پشت بام خانه به زمین می افتد و سکینه این میراث خود را هر سال می فروشد و برای میهمان خود که آل زیبایی است که در شب چهارشنبه آخر سال به خانه اش می اید لچک و آفتابه و...و وسائل سفره هفت سین می خرد بی که بداند هر یک از این آل مرخه ها شیشه عمر آن آل هستند و در این سالها او می آمده تا این تخم جن را که شیشه عمرش هستند پیدا کند و پس بگیرد و ...)
این پاراگراف را سازندگان اثر به عنوان توضیح نمایش در سایت فروش قرار دادند،توضیحی که در عین مختصر بودن میتواند خواننده را به خرید بلیت و دنبال کردن قصه ترغیب کند.

نمایش آل مرخه ، داستانی دارد که دارای قابلیت‌های زیادی برای جذابیت و قصه گویی است، ضمن اینکه قالب کار به صورت کمدی و موزیکال انتخاب شده و می‌تواند این جذابیت را دو چندان کند.
قصه هزار و یک شب گونه ای که مژدهی خلق کرده، دارای عناصر بومی و آشنای زیادی است که می‌تواند به راحتی تماشاگر را جذب کند، ضمن اینکه استفاده از موسیقی محلی و فولکلور، نیز می‌تواند برای مخاطب جذاب و سرگرم کننده باشد.
بنابراین دستمایه اولیه برای تبدیل شدن به یک نمایش خوب وجود دارد، اما به واقع این اتفاق نمی‌افتد و نمایش آل مرخه، با یک نمایش کم نقص فاصله فراوانی دارد.
اصلی ترین دلیل این ناکامی به عقیده بنده ، انتخاب قالب نمایش بود، یعنی اینکه سازندگان اثر و در راس آنها محمد رسائلی ، تصمیم بگیرد کار را در چه قالبی ارائه دهد، اگر کمدی است ، تا چه میزان باید به وجه کمدی کار پرداخت و حتی جنس کمدی کار تا چه حدی وابسته به دیالوگ و تا چه حدی وابسته به شوخی‌های کلامی و رقص و آواز است؟
آل مرخه، در باطن، کمدی شیرین و خوبی دارد، به عنوان نمونه ، توضیحات سکینه مبنی بر چگونگی فوت همسران قبلی، تلاش عباس بنگاهی برای به دست آوردن توجه سکینه و ...
با وجود این ظرفیت خوب در ارائه یک کمدی خوش ساخت، آل مرخه تبدیل به معجونی شده از رقص و آواز ، شوخی‌های کلامی، فاصله گذاری های بی رویه و بیش از حد و استفاده بیش از اندازه از موسیقی...
آل مرخه ، بیش از اینکه بتواند داستانش را بیان کند تبدیل به جنگ شادی و یا چیزی شبیه به آن می‌شود و از قابلیت‌های نمایشنامه اش به درستی استفاده نمیکند.
البته ذکر این نکته هم الزامی است که با پایبندی حداکثری به متن نمایشنامه و پرهیز از حجم زیاد رقص و آوازها، زمان نمایش بسیار کوتاه می‌شد، چرا که روایت خطی نمایشنامه بسیار کوتاه است و بدون بسط و گسترش دادن، ناقص به نظر میرسد.
عنصر موسیقی در همه آثار نمایشی میتواند نقش کمک کننده پررنگی داشته باشد، در آل مرخه، موسیقی متن و صداگذاری هم زمان روی صحنه یکی از نکات مثبت و قوی کار بود، صداگذاری ها و موسیقی درست سر جای خود و بدون خطا انجام میگرفت ،اما در حالت کلی استفاده از موسیقی بسیار بیش از حد بود، در واقع موسیقی سعی داشت کمی داستان را پوشش بدهد و حال و هوای کمدی و مفرح کار را افزایش دهد، این حرکت تقریباً در تمامی نمایش هایی از این دست انجام میگیرد.
اینگونه کمدی، یعنی کمدی با تکیه بر خنده حداکثری گرفتن از مخاطب سالهاست در همه جای دنیا به اجرا درمی‌آید و برخلاف اعتقاد برخی، ارتباطی ویژه و معنادار با کشور خودمان نیز ندارد، بلکه هر زمان که مسائل مالی، از مسائل و دغدغه های هنری پیشی گرفت، به ناچار از کیفیت هنری اثر کاسته میشود، هر چند که مخاطب عام از کار استقبال میکند، با تعاریفی که از واژه ( تئاتر آزاد) وجود دارد، نمی‌توان نمایش آل مرخه را کاملا منطبق با آن دانست اما می‌توان گفت که به خصوصیات یک تئاتر آزاد بسیار نزدیک است.
این مسئله بیش از هر چیز از مسائل مالی سرچشمه میگیرد و با هزینه‌ هایی که اخیرا برای اجاره سالن ها به هنرمندان تحمیل می‌شود ممکن است در آینده بیشتر شاهد اینگونه نمایش‌ها باشیم.
اما شاید از خود بپرسیم که چه اشکالی دارد؟ مردم اینگونه کمدی را دوست دارند و تولیدکنندگان نیز از فروش آن راضی هستند...
در اینجا بدون تعارف و پرده پوشی عرض می‌کنم که اینگونه آثار نمایشی در طولانی مدت نه تنها کمکی به کلیت تئاتر نمی‌کنند بلکه به شدت ضربه زننده هستند.

مارشال یک نظریه‌ی جالب در اقتصاد هنر دارد که ما می‌توانیم از آن در اینجا استفاده کنیم. کالاهای فرهنگی خصوصیت اعتیادآوری دارند که آنها را از دیگر محصولات مصرفی خانوار متمایز می‌کند. این ویژگی در تئاتر آزاد هم دیده می‌شود به طوری که برای قشر خاصی از مخاطبان، افزایش مصرف، مصرف بیشتر این دسته‌ از کالا را که در اینجا تئاتر آزاد است به همراه دارد. بنابراین با افزایش تماشای این دسته از تئاترها علاقه برای تماشای آن‌ها بیشتر می‌شود که این خبر خوبی برای دست‌اندرکاران این نوع تئاتر است. اما خبر بد این است که با اینکه در کوتاه مدت مطلوبیت عامل تعیین کننده قیمت در این تئاتر است اما در دراز مدت فقط هزینه‌ی تولید، عامل تعیین کننده در برقراری تعادل پایدار بین عرضه، تقاضا و قیمت است. یعنی بالاخره به جایی خواهیم رسید- خصوصا در شرایط زمانی و جغرافیایی که ما به سر می‌بریم - که یا هنرمند به خاطر فشارهای مختلف مجبور به کناره‌گیری از گروه خود می‌شود یا گروه به دلیل تفکر سرمایه‌داری خود و برای پایین نگه داشتن هزینه‌ها مجبور به اخراج هنرمند و جذب فرد ارزان‌تری می‌شود. (۱)

نکته دیگر در مورد آل مرخه، استفاده از فاصله گذاری بود،که آن هم گاه و بیگاه و بسیار بیش از اندازه استفاده شد، فاصله گذاری، در واقع تلنگری است بر تماشاگر که او را از غرق شدن در واقعیت برهاند و به او یادآور شود که مشغول تماشای یک نمایش، به معنای ساختگی و تنها نمودی از حقیقت است، حال آنکه در آل مرخه ، اپراتور موسیقی که البته در زمینه نوازندگی وظیفه خود را به درستی انجام میدهد، به تماشاگران توضیح میدهد که چون بازیگر درگیر پروژه دیگری است نمی‌توانستیم او را کچل کنیم، شما او را کچل تصور کنید، کمی بعد برای استفاده از سرویس بهداشتی به پشت صحنه میرود، بازیگر خانم اندکی بعد کارگردان را صدا میزند که به دلیل نبود موسیقی قادر به ادامه نیستم، کارگردان از پشت صحنه میگوید که بهتر است دقایقی را صبر کنیم، و به همین شکل برای دقیقه ای کار در سکوت و در بطالت میگذرد...
به نظر میرسد باید به درک صحیحی از فاصله گذاری برشتی و نحوه استفاده آن رسید، فاصله گذاری به معنای رهاسازی کار فی امان الله نیست، و کارهایی که گاها در صحنه شاهد هستیم دیگر شبیه یک حفره کوچک برای فاصله گذاری نیست ، بلکه بیشتر به دره عمیقی میماند که همه چیز را به دست فی البداهه کاری میسپارد.
از همین روست، قرار دادن دو خانم جوان در بین تماشاگران که به برخی اکت‌های بازیگران واکنش نشان می‌دادند که قبلا مژدهی در نمایش دروغ نیز این کار را انجام داده بود.

یک شوخی وقتی بارها تکرار می‌شود دیگر آن اثر عمیق و خوشایند اولیه را از دست خواهد داد، بازی خانم محسنی ،گر چه دارای قابلیت‌های زیادی است اما همچنان او و تیم سازنده مجبور است برای همراهی مخاطب اشعاری کوچه بازاری بخواند، چرا که کمدی اثر وابسته به بازیگر و طنازی اوست و نه روایت نمایشنامه.

همچنان هرگاه نمایش سعی می کند بدون اغراق داستان اصلی خود را پیش ببرد، موفق ظاهر می‌شود ، به عنوان نمونه صحنه مرگ آلی در دستان سکینه باجی، صحنه ای زیبا و دارای کمدی محترمی است که در کلیت اثر بسیار کم یافت می‌شود.
 در پایان آرزو دارم هیچ هنرمندی از روی اجبار ، اثری را تولید نکند...
 

پی نوشت‌ها
۱_مطلبی تحت عنوان (کمدی سبک) تا کجا ادامه دارد؟ به قلم بهزاد باقری، پژوهشگر تئاتر ، منتشر شده در سایت ویرگول

 

* منتقد تئاتر