در حال بارگذاری ...

نگاهی به نمایش «احمق‌ها» به کارگردانی نیما جهان بین

تئاتری برای بیان جهل خودخواسته انسان‌ها

مهرشاد کیارس*؛ تئاتر عروسکی احمق ها ، یک حکایت کمدی ، اجرایی آموزشگاهی از آموزشگاه آزاد هنرهای نمایشی هنرگاه بود، که با تکنیک عروسک دستکشی اجرا شد، این نمایش ارائه ای از نمایشنامه ( کله پوک ها ) اثر مشهور نمایشنامه نویس آمریکایی نیل سایمون است.
سایمون در این اثر که بسیاری آن را متفاوت ترین نمایشنامه او میدانند سعی در خلق جهانی دارد که انسان‌های آن، خود خواسته و از روی جهل زمام عقل خود را از دست داده و اسیر طلسمی هستند که مانع استفاده آنان از عقل و خرد خویش گشته است.
کولینچیکف، دهکده ای در اکراین، دچار طلسمی شده که مردمانش تحت تاثیر آن ، نمیتوانند از شعور و عقل خود استفاده کنند، لئون معلم تازه وارد، پس از ملاقات با دکتر زابریسکی و همسرش، دلباخته دختر آنها یعنی سوفیا میشود  و در میابد تنها یک روز فرصت دارد تا طلسم بی شعوری را باطل کند و گرنه خود نیز در آن اسیر خواهد شد.
شوخیها و موقعیت های کمیک اثر حاصل سوءتفاهم های زبانی بین کاراکترهاست، یعنی جایی که آنها در ابتدایی ترین دیالوگ های روزمره بین خودشان دائما دچار تردید و اشتباه درکی میشوند، مثلا دکتر از رنش میخواهد در را باز کند، او میگوید در کجاست؟
و یا اینکه سوفیا به لئون میگوید رنگ زرد را بیشتر دوست دارد چون به دست نمیچسبد!
بدیهی است درک صد در صدی شوخیهای کلامی و فهم عمیق آن، تنها در زبان اصلی نمایشنامه ممکن است و خواه ناخواه در ترجمه به زبانهای دیگر، تعدادی از آنها از بین رفته و یا کمرنگ میشوند ، اما به هر جهت اجرای احمق ها، تا حدود زیادی در ارائه شوخیهای کلامی موفق عمل میکند، این موضوع را میشد از صدای خنده تماشاگران نیز فهمید، هر چند من عقیده دارم که رفتار تماشاگر در سالن تئاتر، خصوصا خندیدنش، در بسیاری از موارد اگزجره و حتی غیر واقعی است (۱) و نباید زیاد روی آن حساب باز کرد، اما در مورد دستکم این نمایش، خنده ها ی تماشاگر واقعی و بازگو کننده احساسات درونی آنان بود.
اولین نکته‌ای که به نظرم آمد ، ارتفاع بیش از حد زیاد سکوی نمایش بود که به مرور تماشاگر را دچار ناراحتی میکرد و در صحنه هایی که کاراکترها در پرسپکتیو قرار می‌گرفتند ، تماشای صحنه دشوار میشد.
ساخت عروسک ها روی هم رفته بد نبود،اما استفاده از این نوع عروسک که با دهان بسته و کاملا بدون میمیک صورت هستند میتواند بسیار چالش برانگیز باشد ، چرا که صورت عروسک عملا فریز شده است و کاراکترها برای نشان دادن اینکه در حال صحبت هستند، بالا و پایین میروند و بسیار با دست های خود بازی میکنند ،در اینجا صدای بازیگر بسیار اهمیت پیدا میکند، چرا که خود عروسک تنها اطلاعاتی که به تماشاگر میدهد، موقعیت مکانی است و تمامی حالات روحی از طریق صدا انتقال پیدا میکند،
این صداهای کاراکتر ها در چند مورد دچار لکنت میشد، و گاها یک کلمه دوبار تکرار میشد، که البته برای اجرای آخر، قابل قبول نیست.
مابین اجرا ، یک زمان استراحت طولانی داده شد، که به نظرم اصلا لازم نبود، همچنین چند قطع نور طولانی و گشایش صحنه، بدون تغییر دکور نیز در نمایش اجرا شد که میشد از همه آنها چشم پوشی کرد.همچنین تقسیم بندی صحنه ها نیز میتوانست با نظم و منطق بهتری اعمال شود، درست پس آنتراک طولانی ، یک پرده دو دقیقه‌ای اجرا شد و مجددا نور صحنه رفت.
از خلاقیت های نیما جهان بین ، استفاده از کتاب مصور در گوشه صحنه بود که همزمان با روایت ابتدایی و انتهایی داستان، توسط شخصی دیگر ورق میخورد و شامل نقاشیهای بامزه از کاراکترها بود.
اهالی روستا، که دچار طلسم کم شعوری هستند، هر کدام نمادی از یک تیپ یا شخصیت انسان متمدن هستند.
شاید برای مخاطبی که اثر را دیده است خالی از لطف نباشد که کمی با دیدگاه فلسفی نویسنده آشنا شود...
قاضی نماینده عدل، چوپان، نماد عبور انسان  از بدویت به مدرنیته، دستفروش، نماد بیزینس و کسب ثروت، مادر سوفیا نمادی از سیاست،کنت یوسه کوویچ، نمادی از جهل و خرافه،همچنین سوفی نیز نمادی از امید به آینده و لئون نیز نقش معلم و رهبر جامعه را بر عهده داشت.
همچنین دیالوگ‌های لایه ای و فلسفه مابانه سایمون، در نمایشنامه به چشم میخورد، مثلا لئون به پدر سوفیا میگوید: باید به زندگی بدون فکر عادت کنم
پدر سوفیا:خوب شاید بهتر باشه بری تو کار سیاست
لئون: لباس مناسب برای اینکار رو ندارم
این دیالوگ کوتاه و عمیق، نشان از درک بالای نویسنده و تسلط بسیار او به آنچه مینویسد دارد، پدر سوفیا که به کلی فاقد خرد است به لئون پیشنهاد میدهد که وارد دنیای سیاست شود، چرا که او با وجود نداشتن شعور، این را میداند که در کار سیاسی نیازی به عقل سلیم نیست، لئون در جواب میگوید نمیتواند، نه برای اینکه عقل ندارد، بلکه لباس و ظاهر مناسب برای این کار ندارد، بنابراین او نیز از تسلط ظواهر بر سیاست و به عبارت کلی زندگی انسان مدرن به خوبی آگاه است.

در انتهای نمایش، هنگامی که طلسم باطل میشود، اهالی دارای عقل و خرد میگردند، این جایی است که به نظرم در متن اصلی نمایشنامه نیاز به بررسی بیشتر دارد، چرا که ما می‌بینیم، اهالی روستا که تنها دقایقی از عاقل بودنشان گذشته ، کاملا مثل انسانهایی که سالها عاقل بودند رفتار میکنند، مثلا مادر سوفیا که تا چند روز قبل از دخترش میخواست در باغچه سبزی بکارد تا همان شب آنها را بخورند،!حالا صحبت از آزادی بیان و سیاست میکند، و یا اینکه سوفیایی که تشخیص بالا از پایین برایش مشکل بود، حال ناگهان تمایلات فمنیستی در او پیدا شده، شاید بهتر بود سایمون، این شیفت شخصیتی را کمی بیشتر پرداخت و باورپذیر میکرد.
اما در مجموع، متن سایمون، متنی دلنشین، شاد و سرگرم کننده، همراه با بار معنایی کافی است.
همچنان عقیده دارم که انتخاب متن درست و قوی مهمترین بخش یک نمایش است و با انتخاب یک نمایشنامه خوب میتوان بسیار راحت تر به یک تئاتر استاندارد رسید.
نور و موسیقی استفاده شده خوب و به جا بود، اما همچنان جا داشت برای تنوع بخشی از موسیقی بیشتری استفاده کرد.
نکاتی در مورد اجرای عروسک گردانان و بازیهای آوایی آنان یادداشت کرده بودم که با مشاهده صورتهای خیس عرق و جوان بودن این عزیزان  و تلاشی که داشتند از پرداختن به آنها صرف نظر میکنم و برای همه آنها آرزوی موفقیت و کارهای بیشتر و بهتر دارم.
فروردین ۱۴۰۱

پی نوشتها:
۱_رفتار تماشاگران در سالن تئاتر بسیار جای بررسی دارد، مثلا عموما دوستان عوامل به شوخیهای ریز کلامی با صدای بلند میخندند،دعوت شدگان در ردیف های جلو عموما بیشتر خود را کنترل میکنند، همچنین عکس العمل تماشاگرحرفه ای با تماشاگر عام متفاوت است، برخی عکس العمل های تماشاگران بیشتر برای نشان دادن این نکته است که ( من فهمیدم چه شد)
تحلیلی بر آن دارم که اگر فرصتی دست داد به شرط حیات تقدیم خواهم کرد.

* منتقد تئاتر




نظرات کاربران