نگاهی به نمایش «هیولا»
آنچه که که کسی ندیده و همه درباره آن شنیدهاند
( هیولا) به نویسندگی و کارگردانی (مهرداد بخشی) ، نمایشی پر بازیگر که در دل ایتالیای عصر حاضر و شهر ونیز در جریان است،
مهرشاد کیارس؛ تماشاخانه نارون، میزبان تئاتری بود تحت عنوان ( هیولا) به نویسندگی و کارگردانی (مهرداد بخشی) ، نمایشی پر بازیگر که در دل ایتالیای عصر حاضر و شهر ونیز در جریان است، با توجه به انتشار پوستر قبل از هر نقد تمایلی به تکرار عوامل کار در نوشتارم ندارم مگر در مواقع لزوم،
اما مهرداد بخشی داستانش را در شهر ونیز و در خرابه ای آغاز میکند، جایی که قرار است جلسه مخفیانه ای تشکیل شود، در این جلسه رئیس و اعضای شورای شهر حضور دارند تا در مورد مشکلی که گریبانگیر ونیز شده است با هم گفتگو کنند،آن مشکل ، آمدن هیولایی ترسناک و ویرانگر به شهر است،هیولایی که کسی او را ندیده بلکه راجبش شنیده اند، به زودی معلوم میشود این هیولا در واقع شایعه ای از جانب شهردار ونیز است و همچنین معلوم میشود که شهردار از فساد گسترده حاکم بر شورا مطلع است و در صورت تمایل میتواند از آن به عنوان اهرم فشار علیه اعضای شورا استفاده کند.
در گفتگو و کشمکشی که میان اعضای شورا در جلسه شکل میگیرد، دست همه آنها برای همدیگر رو شده و همگی به نوعی مجبور به اعتراف میشوند، به اجبار برای رهایی دست به دامان فرماندار میشوند، فرماندار و دخترش خود را به جلسه میرسانند و دختر فرماندار طی نقشه ای از قبل طراحی شده و متنی که از کاراکتری به نام (فرانکو) دریافت کرده، با اسلحه اعضای شورا را تهدید و یک به یک ، اعمال خلاف قانون آنها را یادآور میشود، اعضای شورا که کاملا غافلگیر شده اند سعی در توجیه کردن خود دارند که دختر فرماندار (خانم ویسکونتی) که خود را ( مالنا ) مینامد، اظهار میکند که کل گفته هایش یک تمرین برای کلاس تئاترش بوده و مشغول بازی کردن است.
اما همین اعتراف گیری اجباری، تاثیرش را بر اعضای شورا میگذارد و ملنا با کمک پدر فرماندارش، که ظاهرا کشیش مسیحی هم هست، در رای گیری اجباری به عنوان شهردار انتخاب میشود.
در پایان داستان مالنا به فرانکو، که متن اعتراف گیری را برایش نوشته ابراز علاقه میکند، فرانکو با گلوله ای مالنا را به قتل میرساند، سپس ما (مهرداد بخشی) را میبینیم که وارد شده، صحنه را جوری مرتب میکند که ملنا به خودش شلیک کرده است، او که همان شهردار شهر ونیز است کریسمس مبارک باد گفته و خارج میشود...
همانطور که خواندید ما با اثری رو به رو هستیم که داستان خطی اش کوتاه نیست، پر بازیگر است و پر دیالوگ.
اعضای شورا در ابتدا بسیار محتاط و ترسو در حالی که ماسک بر چهره دارند، یکی یکی با تابش نور موضعی روی صورتشان دیالوگ میگویند، نکته جالب در مورد ماسک ها این بود که سعی شده بود، ماسک ها با شخصیت کاراکترشان مشابهت داشته باشد،این ماسک ها در ابتدای نمایش و تا قبل از اینکه اعمال مجرمانه آنها برای یکدیگر برملا شود، کارکرد منطقی و هنری خوبی را ایجاد میکنند ، اما استفاده مدام از آنها پس از اینکه عملا دیگر جلسه از حالت اولیه خود خارج گشته زیاده روی و بدون منطق مشخص است.
مهرداد بخشی توانسته بود با دیالوگ نویسی های فکر شده برای تک تک کاراکتر هایش، به هر کدام از آنها شخصیتی مستقل بدهد، یکی خشن، دیگری چاپلوس، دیگری بسیار ترسو و لوس و...به عنوان نمونه، خبرنگار سعی در معنی کردن لغات و اصطلاحات مشکل فهم برای دیگران دارد و دائما سعی در پیشنهاد دادن لغات جایگزین به دیگر کاراکتر ها دارد.
جذابیتهای بصری کار از جمله دکور و نور پردازی و به ویژه افکتهای صوتی، به اندازه و کاملا در خدمت نمایش هستند.
یکی از کاراکترها( با بازی هادی آذرنگ ) علاقه زیادی به (مونیکا بلوچی) بازیگر ایتالیایی دارد و در مواجه اولیه خود با خانم ویسکونتی، گمان میکند که او مونیکا بلوچی است، در اینجا خانم ویسکونتی میگوید که (بلوچی کیه دیگه ؟! من مالنا واقعی هستم!)
این تنها اشاره نمایش هیولا به فیلم (مالنا) ۱_ نیست، کمی جلوتر کارگردان، صحنه مشهور فیلم مالنا، یعنی گذاشتن یک سیگار روی لب در میدان اصلی شهر و روشن کردن کبریت و فندکهای زیاد توسط مردان، زیر سیگار او را به گونه ای هجو میکند.
این هجو بسیار شیرین و کمدی از آب در آمده است، جایی که مردان فندک به دست متوجه میشوند که فندکشان گاز ندارد، اما رئیس شورا که ویلچر نشین است، همراه خود گاز فندک آورده، آنها پس از اینکه در صف پر کردن گاز فندک ، فندکشان را پر میکنند، به سمت مالنا رفته، اما مالنا میگوید که سیگارش الکترونیکی است و نیازی به فندک ندارد!
از آنجا که ارتباط مالنای نمایش هیولا با مالنای فیلم ( تورناتوره ) حائز اهمیت است اجازه بدهید کمی آن را باز کنم.
مالنا در فیلم تورناتوره، پس از تحمل رنجهای زیاد و تحمل گرسنگی، در حالی که مجبور است تنها برای کمی شکر و قهوه با تاجر شهر همبستر شود، در عملی از روی درماندگی، وسط میدان اصلی شهر مینشیند و سیگاری را روی لب میگذارد، مردها هر کدام سعی میکنند سیگار را با آتش خود برایش روشن کنند، مالنا با این کار، عملا فاحشگی میکند و عاجز و درمانده، خود را به دست تقدیر میسپارد.
فیلم تورناتوره، میکوشد، مالنا را نمادی از موسیلینی ترسیم کند، در حالی که موسیلینی نیز مثل مالنا خود را به بهایی اندک به آلمانها میفروشد.
اگر مالنای تورناتوره را نقد فاشیسم ۲_ موسیلینی و وادادگی در برابر نازیسم ۳_ آلمان بدانیم، هیولای مهرداد بخشی نقد مافیای قدرت و ثروت است، با این تفاوت که روایت نمایش هیولا در ادامه دچار نقصان میشود.
مالنای نمایش هیولا، زنی است بسیار فعال، شاد و سرزنده، به کلاس تئاتر میرود، بالرین است، پدرش فرماندار است،عکسهای نیمه برهنه در فضای مجازی میگذارد و نیازی به آتش فندک هیچ مردی ندارد، او خود را مالنای واقعی میداند در حالی که اسم واقعی اش نیست، در عین حال، در آخر نمایش، او شیفته و دلداده فرانکو میشود و از او طلب عشق میکند،
این رفتار او هیچ پیش زمینه ای در طول نمایش ندارد و با توجه به خصوصیات اخلاقی و سبک زندگی اش، منطقی به نظر نمیرسد، این دیالوگ او که ( دیگه خسته شدم از اینکه نفر سوم یه رابطه باشم و...) نمیتواند به باورپذیری این صحنه کمک کند و بهتر بود نویسنده، پرداخت بیشتری روی شخصیت او انجام میداد.
غافلگیری انتهای نمایش، روی هم رفته بد از آب در نیامده و قابل قبول است،البته با ذکر این نکته که چند دیالوگ غیر باورپذیر مالنا و فرانکو، کمی قبل تر از آن ، به شدت پایان بندی را دچار اختلال کرده است.
اعضای شورا، همگی روی نقش خود مسلط شده و بازیهای یکدستی را ارائه میدهند، شوخی های لابلای گفتگو ها از پرداخت و دلنشینی مطلوبی برخوردار است، اما بازی کاراکتر فرماندار، با لباس بابا نوئل، و توضیحات ملال آورش درباره تابلوی گوسفندی در حال دریده شدن در مرکز تصویر، به این یکدستی لطمه میزند، به نظر میرسد بازیگرش از تمرین کافی برای ایفای نقش برخوردار نیست.
در این میان تابلوی وسط دکور، و نماد پردازی اش با توضیحاتی که فرماندار درباره اش میدهد، کامل بیرون از اثر و اضافی به نظر میرسد و شاید حذفش، از بودنش بهتر بود.
ضمن اینکه میشد، دیالوگهای اعضای شورا را در نیمه اول نمایش، کمی خلاصه تر کرد تا از افتادن ریتم کلی کار جلوگیری به عمل آید.
در اینجا دو مورد اضافه میکنم که ایراد نمایش به حساب نمیآیند اما رعایت کردن این جزئیات به باورپذیری و لذت بیشتر تماشاگر کمک میکند،روشن کردن پیپ با آتش فندک و طرز صحیح به دست گرفتن سیگار برگ، که هر دو ناشیانه انجام شده.
هیولا، اثری است که فارغ از چند نقص پایه ای در نمایشنامه، قابل دیدن و حتی لذت بردن است، و باید برای تلاش کارگردان و بازیگرانش احترام قائل شد.
مسئله هیولا، نه نقد فاشیسم و نازیسم، بلکه، نقد فساد سیاسی است، فسادی که از شورایی سرچشمه میگیرد که قرار بود برای رفاه مردم، سیاست گذاری کند و نه رفاه جامعه خودی ها، از این جهت، هیولا تا حدود زیادی، اثری موفق است، اما همچنان از نقصان نوشتاری رنج میبرد،جایی که درست در نقطه طلایی و اوجش، پیچش شخصیتی عجیب مالنا، باعث عقیم ماندن کلیت اثر در رسیدن به اثری طراز اول میشود.
نکته دیگری که جا دارد بدان اشاره کنم، اینکه نمایش هیولا در اطلاع رسانی اش اشاره دارد که برای زیر ۱۲ سال مناسب نیست، اما با وجود اشارات گاه و بیگاه جنسی، استعمال دخانیات ، نوشیدن مشروبات و...به نظرم باید این بازه سنی را بیشتر در نظر گرفت.
در پایان برای همه عوامل کار آرزوی سربلندی و شادکامی دارم و امیدورام در ادامه مسیر موفق باشند و ذکر این نکته که امیدوارم مهرداد بخشی به نوشتن ادامه دهد.
پی نوشت ها:
۱_فیلم مالنا،ساخته جوزپه تورناتوره، ۲۰۰۰
۲_فاشیسم، نظریه ای سیاسی که میکوشد، همواره قدرت را در اختیار حکومت مرکزی نگه دارد
۳_نازیسم، گونه ای از شیوه حکومت داری فاشیستی است که فاقد نظام پارلمانی و انتخاباتی است