در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش مرد بازنده

زندگی و مرگ ایوان ایلیچ چردیاکوف

نقد نمایش مرد بازنده به نویسندگی و کارگردانی آرمین طیب نعیمی بر اساس نمایش مرگ یک کارمند نوشته آنتوان چخوف

مهرشاد کیارس، در واپسین روزهای بهمن ماه ۱۴۰۲ تئاتر شهر رشت، میزبان نمایشی پر مخاطب بود، نمایشی به نویسندگی و کارگردانی آرمین طیب نعیمی و بنا بر اطلاعات پوستر آن بر اساس داستان ( مرگ کارمند) نوشته (آنتوآن چخف) و با درج این عبارت در پوستر ( زندگی و مرگ ایوان ایلیچ چردیاکوف) .
این نمایش تنها اثری بود که توانست از ظرفیت سایت فروش بلیطش (تیوال) استفاده کند، تماشاگران را دعوت به نظر دهی در آن کند، چند عکس از کاراکترها در صفحه نمایش بارگذاری کرده و پوستری زیبا و با رعایت اصول حرفه‌ای طراحی کند، که خوب نتیجه اش را در استقبال مخاطب دریافت کرد و البته به عقیده من باز هم میتوان از این ظرفیت بیشتر و بهتر سود برد.
آرمین طیب نعیمی توانسته بود با استفاده از دکوری زیبا در عین حال تعاملی ، فضاسازی های سورئال، استفاده از موسیقی و افکتهای صوتی،و بازیهایی متناسب با فضای کلی اثر، همچنین نور پردازی و استفاده از ویدیو پروجکشن، فضایی سرگرم کننده، پر هیجان و زیبا از لحاظ بصری را خلق کند.
بنابراین تا بدین جای کار همه چیز در حد خوب و بسیار خوب است، حال میماند درونمایه اثر، که اگر تمامی این تمهیدات در خدمت درونمایه و مفهوم باشد، باید بگوئیم با یک تئاتر عالی طرف هستیم،برای بررسی مفهومی اثر اجازه بدهید کمی در آن عمیق تر شویم.
مرد بازنده، بنا بر نظر سازنده برداشتی است از یک داستان کوتاه، و بهتر بگویم، خیلی کوتاه، از نویسنده فقید روس، ( آنتوآن چخف)، چخف در اثرش کارمندی رده پایین را در ردیفهای اول یک اپرت ۱_  به تصویر میکشد که پشت سر یک ژنرال ارتش اتحاد جماهیر شوروی نشسته و ناگهان عطسه میکند، بر اثر این عطسه، ژنرال پشت سرش را خشک کرده و کارمند احساس شرمندگی و معذب بودن میکند، ابتدا بلافاصله در سالن از ژنرال عذر خواهی میکند، اما ژنرال بسیار سرد و طوری که انگار برایش مهم نیست پاسخ میدهد، کارمند،( چردیاکوف) این برخورد ژنرال را، ناراحتی و عصبانیت او فرض کرده، در عذر خواهی خود اصرار میورزد، کارمند چردیاکوف تصمیم میگیرد به محل کار ژنرال رفته و بصورت واضح تری مراتب عذرخواهی اش را اظهار کند که با این پاسخ ژنرال مواجه میشود( مهم نیست، شما لودگی میکنید آقا)، چردیاکوف ابتدا بسیار ناراحت شده ، اما باز هم تصمیم میگیرد حضورا از ژنرال عذر خواهی کند که اینبار ژنرال از کوره در رفته و به او فحاشی میکند، چردیاکوف همان روز در حالی که بسیار شوکه شده است در تختخواب خود از دنیا میرود.

چردیاکوف کارمند چخوف، با چردیاکوف کارگر آرمین طیب نعیمی ، به جز اسم، هیچ وجه اشتراکی ندارد و اساسا از دو جهان بینی و دو سبک زندگی متفاوت بیرون آمده اند، بر همین اساس نمایش مرد بازنده نیز، راه خود را میرود و جز یک عطسه، چیز دیگری از چخوف را در درونمایه خود نمیبیند.
بنابراین باید اثر چخوف را رها کرده و به مرد بازنده به عنوان یک اثر کاملا جدید در فرم و محتوا نگریست، اما اجازه بدهید تا آنجا که به درک بیشتر نمایش مرد بازنده کمک میکند، تفاوتهای ساختاری آن را با مرگ کارمند بررسی کنم، این بررسی بدان جهت مهم است که متوجه میشویم ، در دراماتوژ کردن و یا اقتباس از یک اثر چه نکاتی اهمیت بیشتری دارند و اینکه آرمین طیب نعیمی ، تغییرات مثبتی را در اقتباسش لحاظ کرده یا خیر...
کارمند چردیاکوف (تلفظ روسی اش چیز دیگری است، اما برای راحتی خواننده و با توجه به اینکه کارگردان مرد بازنده نیز همین نام را به کار برده، من هم همان را استفاده میکنم)۲_ در داستان چخوف، کارمندی است با ظاهر آبرومند، مبادی آداب، دارای شخصیت و جایگاه اجتماعی که خود را در قالب آن تعریف کرده است،به تماشای نمایش میرود و برای شخصیت خود اهمیت قائل میشود، در حالی که کارگر چردیاکوف مرد بازنده،از پایین ترین طبقات کارگری، گدا مسلک، بدون آداب معاشرت و حتی شیرین عقل است، او ایدیولوژی خاصی برای خود ندارد و تنها انگیزه اش برای عذر خواهی ترس از ژنرال است، او میترسد که ژنرال دماغش را ببرد و جلوی حیوانات بیندازد.
کارمند چردیاکوف در داستان چخف، در عذر خواهی آخرش، قصدش این است که به ژنرال بفهماند که او با اینکه از طبقه اجتماعی بالاتری برخوردار است اما نباید و نمیتواند طبقات فرو دست را مسخره و لوده خطاب کند، او مشکلی با ارزش های سوسیالیستی جامعه اش ندارد، بنابراین مصرانه در پی اثبات خود است، میخواهد ژنرال بفهمد که او به عنوان یک کارمند ساده، دارای جایگاه اجتماعی است و کسی نباید به او نگاه بالا به پایین داشته باشد، به این پاراگراف از داستان چخف ت
چردیاکوف با خود فکرد کرد،«آخر منو شوخی،منو لودگی؟ چرا باید فکر کند که مسخره بازی در می آورم؟ گرچه مدیر کل است ،‌ اما هنوز هم نمی تواند مطالب جدی را از شوخی ، تمیز دهد. حالا که این طور شد ، دیگر حاضر نیستم از این لافزن گنده بک ، عذرخواهی کنم! مرده شوی قیافه اش را ببرند، به خدا قسم دیگر عذر خواهی نمیکنم»
این صدای وجدان درونی چردیاکوف است که او را مصمم میکند به ژنرال بفهماند که ترسی از او ندارد، نباید به او بی اعتنا باشد و باید عذر خواهی اش را آشکار و صریح بپذیرد...
اما چردیاکوف مرد بازنده،وجدان درونی دارد که دائم در حال ترساندن اوست و او را از عواقب اعمالش میترساند، او نه تنها شخص ظاهرا محترمی نیست بلکه آشکارا، بی نزاکت و کودن است.

آرمین طیب نعیمی ، با چنین شخصیت پردازی از قهرمان داستانش، ایدئولوژی چردیاکوف چخف را از او میگیرد و  برای پر و بال دادن به داستان صحنه هایی را برآن می افزاید.

این صحنه ها حول محور سیاست میچرخند، جایی که در اتحاد جماهیر شوروی، در آستانه انتخابات، برای تعیین دبیر کل جدید هستند، این داستان گویی آرمین طیب نعیمی، هر چند خوش فرم و دارای خلاقیت است، اما  تعلیق خوبی ندارد، قابل حدس است و البته منطق چندان مستحکمی نیز ندارد.
دعوت از چردیاکوف برای ورود به سیاست، بدون هیچ گونه زمینه سازی قبلی در دل نمایش، بسیار بعید به نظر میرسد، با این توضیح که او در آخرین ملاقاتش با ژنرال، تنها از روی ترس، در حال عذر خواهی است و هنگامی که با عکس العمل تند ژنرال مواجه میشود، کاملا منفعل است، معلوم نمیشود با چه منطقی او را برای بالاترین سمت سیاسی کشور نامزد میکنند.
نماد پردازی آرمین طیب نعیمی ،ما به ازای حقیقی در جهان بیرونی ندارد، این موضوع به خودی خود عیب نیست، اما اگر نماد پردازی اش درست تر و با دقت بیشتری صورت میگرفت، کمک شایانی به ارزشمند تر شدن اثرش میکرد.
بگذریم از این موضوع که اساسا در اتحاد جماهیر شوروی ، دبیر کل به وسیله صندوق رای تعیین نمیشود، چرا که میتوانیم این داستان پردازی را در دل جهان منحصر به فرد خود اثر جای دهیم، اما برخی از نماد پردازیها به نظرم اساسا غلط و یا بهتر بگویم با کم دقتی انتخاب شده اند،
ژنرال به وضوح شبیه استالین گریم شده، اما به هیچ عنوان نه مثل او حرف میزند و نه اکتهای بدنی اش شبیه اوست، نه حتی کوچکترین دغدغه‌ ای بابت آرمان های جامعه کمونیستی اش دارد، بنابراین تنها استفاده ای که از چهره استالین شده است القای یک دیکتاتور است، حال در همین یک مورد موفق است یا خیر، به اعتقاد من خیر، چرا که این ژنرال شبه استالین، در آستانه انتخابات است، و پس از انتخابات، شکست را پذیرفته و قدرت را تحویل میدهد، این موضوع آن ترس و واهمه پوشالی چهره استالینی اش را به شدت مخدوش میکند.
اطرافیان و به خصوص همسرش نیز ، بیشتر تابع ارزشهای جامعه غربی هستند تا جامعه خودشان، همسر ژنرال (یلنا) در آگهی های تبلیغاتی تلویزیون، کاملا شبیه یک جامعه سرمایه داری غربی، کفش خودش را تبلیغ میکند، موسیقی استفاده شده هم تماما، به جز یک مورد، غربی هستند، و اساسا این سوال پیش می‌آید چرا باید لوکیشن این داستان در شوروی باشد؟
 این توضیح را اضافه کنم که یلنا ،مدیر یک انجمن زنانه حزبی است، انجمنی باز هم شبیه انجمن های فمنیستی غربی  و بهتر بود نویسنده از  انجمن حزب زنان کمونیست استفاده میکرد۳_
آن یک مورد استثنا موسیقی ، مربوط به لحظه ورود ژنرال به سالن تئاتر است که سرود ملی اتحاد جماهیر شوروی ، در سالن پخش میشود.
مرد بازنده، در فرم اثری قابل ستایش و در محتوا اثری نه چندان موفق است،تلاشی که آرمین طیب نعیمی در بسط و گسترش داستان بسیار کوتاه چخف به خرج داده است، در بسیاری از موارد دچار افراط میشود،مثلا صحنه خوابیدن چردیاکوف،پس از مکالمه بین او و همسرش ، تصمیم میگیرد، در سالن بخوابد، پس از دقایقی کلنجار با خود، همسرش را صدا میزند و به او میگوید که چراغ را خاموش نکن، زن چردیاکوف با عصبانیت اظهار میدارد : پس چه طور بخوابم؟
این رفت و برگشتها و دیالوگهای اضافه به راحتی قابل ادغام در یکدیگر هستند، زمان اجرای طولانی، به خودی خود ،ضعف محسوب نمیشود، به شرط اینکه این زمان برابر با دادن اطلاعات بیشتر به مخاطب باشد،به عنوان نمونه صحنه رویای چردیاکوف، عبور زن او از سمتی به سمت دیگر، و پیدا شدن اعضای حزب قرمز از زیر دامن بسیار بلندش، چند دقیقه طول میکشد، همین طور پرده نشان دادن فعالیتهای انتخاباتی دو حزب بسیار طولانی و بدون دادن هیچ اطلاعات جدیدی است.
در پایان کار، تیم اجرایی و در راس آن آرمین طیب نعیمی ، یک رورانس بسیار حرفه‌ای را به نمایش گذاشت و نشان داد که کاملا قواعد حرفه ای را میشناسد.
باید به او و تیم بازیگران و همه عواملش تبریک گفت،و خوشحالم که این نمایش حرفه ای همراه بود با استقبال مخاطب.
داستان پردازی در نمایشنامه ، و در شکل کلی تر در ادبیات نمایشی کشور، چیزی نیست که در یک دوره کوتاه قادر به رفع آن باشیم،اما استمرار تولید آثار حرفه ای چون مرد بازنده، به مرور این نقص را جبران خواهد کرد،به شرط اینکه مسئله بسیار بسیار حیاتی و مهم (تحلیل نمایشنامه) خیلی جدی تر گرفته شود.
امیدوارم همه عوامل اجرایی را به زودی و در اثری قوی تر ببینم...
اواخر بهمن ماه ۱۴۰۲

پی نوشت ها
۱_اوپرت، نمایش موزیکال و همراه با دیالوگ، رقص و آواز
۲_برخی تفسیر کرده اند که (چیرویکوف) مشابه کلمه( انگل یا کرم) در زبان روسی است،و چخوف  قهرمان داستانش را  چون انگلی برای جامعه میداند، از آنجا که آشنایی با زبان روسی ندارم تائید یا رد نمیکنم
۳_انجمن حزب زنان کمونیست موسوم به ژنوتدل، توسط خود استالین تعطیل شد




نظرات کاربران