در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «بر در می‌کوبند»

بگو خانه نیستم!

ایران تئاتر، گیلان_نیما حسندخت؛ نخستین و مهمترین پرسش در برابر کارگردان این است که چرا یک حمام عمومی را برای اجرا انتخاب کرده است؟ پیوند معنای اجرا با فرم فضایی منتخب چیست؟ بر این باورم که اجرا هیچ پاسخ درخوری به این پرسش اساسی ندارد. گویی در دست گرفتن این مکان از سر اتفاقی است که به هر شکلی افتاده اما آن اتفاق اصلی که تاتر باشد نیفتاده است. 

 جلو‌خان، سردر ورودی، هشتی، راهروهای ارتباطی، سربنه، میان‌در، گرمخانه، خزینه، صفه شاه‌نشین، اتاق نظافت، تون، گربه‌رو یا چپیله، دستک، برف‌انداز، جام‌خانه و چاه‌خانه. مجموعه‌ای که در کنار هم به نام حمام عمومی در معماری ایرانی شناخته می‌شود. و قرار گرفتن در هر کدام از بخش‌های آن به همراه آداب و مناسکی  ویژه خود است که رونده حمام بدان به خوبی آشناست. تمامی بخش‌های این معماری در پیوندی زنجیره‌ای فرمی را طراحی می‌کنند که در نهایت به یک معنای روشن منجر می‌شود: پاکیزگی. به واسطه همین پیوند است که معمار در طول سالیان به تناسب و موزونیتی دست یافته که توانسته معنا را زیبا و کاربردی کند. نه از آن‌گونه که معمولن شهرداری‌های شهرهای ما در قالب اصطلاح از معنا تهی شده زیباسازی به انجام شبانه‌روزی آن مبادرت می‌کنند. چرا که این به ظاهر زیباسازی در پیوند بنیادین با معنای شهر و خواست شهروند نیست. بنابراین زیباسازی‌ای نازیباست. زشت است. 

نخستین و مهمترین پرسش در برابر کارگردان این است که چرا یک حمام عمومی را برای اجرا انتخاب کرده است؟ پیوند معنای اجرا با فرم فضایی منتخب چیست؟ بر این باورم که اجرا هیچ پاسخ درخوری به این پرسش اساسی ندارد. گویی در دست گرفتن این مکان از سر اتفاقی است که به هر شکلی افتاده اما آن اتفاق اصلی که تاتر باشد نیفتاده است.هنر تردستانه معمار بنای حمام با اینکه هنوز با گذشت سال‌ها از عمر خودش و برساخته‌اش سپری شده بر بنا و بنایی اجرا می‌چربد. آیا از حمامیت حمام،آن هویت معنادهنده‌اش در اجرا نشانی هست؟ یعنی آن چرک‌زدایی از طرح مسئله‌ای که پیش کشیده شده؟ و آیا اساسن طرح مسئله‌ای در یک شکل دراماتیک پیش کشیده شده؟ پاسخ خیر است. بنابراین هویت حمام در اجرا به چیزی گرفته نشده است. پرسش دیگر آن است که آیا هویت یک بنای تاریخی فارغ از کارکرد آن در پیوند با اجرا قرار گرفته است؟ به عبارت سلیس‌تر تفاوت میان اجرا در چنین بنایی با چنان معماری‌ای و صحنه معمول تاتر چیست؟ پاسخ متاسفانه جز این نیست که تفاوتی نیست. و چه بسا شاید اجرا در سالن تاتر یک توفیق اجباری برای کارگردان به وجود می‌آورد که مرعوب فضای باستانی نشود و بتواند داستانی را بر صحنه بسازد که توجه‌برانگیز باشد. و تصور نکند که این مرعوب شدن و حیرتی که خود دچارش شده برای من تماشاگر هم اتفاق خواهد افتاد. که اگر هم افتاد خط و ربطی با خود اجرا ندارد که مربوط به بنای باستانی است. بنابراین ما با پدیده‌ای رو‌به‌رو هستیم که بنا و اجرا را مخل و مضر هم می‌کند و نه کمک کننده و یاری‌رسان.

و حالا پرسش این است که چرا چنین اتفاق نامیمونی افتاده است؟ چرا یک بنایی که سال‌ها از کارکردش تهی شده و هر آن امکان فروپاشی‌اش وجود دارد استوار و محکم‌تر از اجرایی به نظر می‌رسد که در لحظه ساختن و تماشا قرار گرفته است؟ چرا اکنون تاتر گذشته است و گذشته‌ی معماری هنوز نگذشته است؟ چرا هنوز صدای «خشک خشک» کارگر اتاق رختکنی را که در حال خشک کردن لنگ‌های سرخ کنار بخاری هیزمی است و رقص جن‌های حمام را رساتر و بهتر از بی‌صدایی و لنگی اجرا می‌شنوی و می‌بینی؟ پاسخ این است که چیزی چنان قابل تماشا نیست که در برابر آن چیز تماشایی که حمام است توان عرض‌اندام داشته باشد.

چشم اسفندیار اجرا چیست؟ شلختگی نمایشنامه. نمی‌دانم چه چسبی می‌تواند میان یک ماجرایی که در تاریخ زندگی خاندان پیامبر اسلام حادث شده و یک زن شمالی با موسیقی پرایزنر لهستانی و پوررضای گیلانی و مراسم زار جنوبی پیوند درستی ایجاد کند!؟ کارگردان همان‌طور که به منطق فضایی که در آن برای اجرا انتخاب کرده است پاسخ درخوری نداده،نتوانسته است میان زمینه جغرافیایی یک حادثه تراژیک در صدر اسلام و ماجرای زنی گیلانی منطق معنایی درستی به وجود آورد. نمایشنامه جایی نمی‌ایستد؛ بلکه در جهیدنی پرشتاب تنها سرک می‌کشد و تنداتند نوک می‌زند. دقیقا هم از آن‌گونه که اجرا چنین است. و تماشاگران و بازیگران بی‌هیچ تکیه‌گاه مومنی مدام ازین گوشه به آن گوشه حمام و ماجرایی که چنین شلخته و بی‌بند و بست در قالب اجرا عرضه شده است در حال تحرک و تموج و تهدید کردن و شدن‌اند.

جایی در میانه اجرا وقتی بازیگر رو به سمت تماشاگری چیزی به این مضمون می‌گوید که من خسته هستم؛ تماشاگر در واکنشی جذاب و جالب می‌گوید من هم خسته هستم. یا جایی دیگر که در پرتو تاریک روشنای حمام یک تماشاگر مرد با موهای بلند و رهایش باعث ترسیدن چند تماشاگر دیگر می‌شود. و کارگردان نه تنها هیچ امکانی برای این لحظات نابی که تاتر در آن اتفاق می‌افتد نیندیشیده است که حتا تلاش می‌کند که این اوضاع برنامه‌ریزی نشده هر چه زودتر جمع بشود. همین چند اتفاق کافی بود که نشان دهد که چگونه در یک فضایی که معماری‌اش یک روحیه دمکرات برای مشارکت جمعی خلق می‌کند اما اجراگران خلاف آن بر یک بی‌منطقی دیکتاتورگونه پافشاری می‌کنند و اجرا را به سمتی هدایت می‌کنند که همان طور که نوشتم درست‌تر آن بود که در سالن‌های معمولی بر روی صحنه برود. این نکته دقیقن خلاف مدعای گروه اجرایی است که در صفحه تبلیغاتی‌شان نوشته‌اند:« در واقع فضای اجرا و مخاطب عناصر تاتر هستند و مخاطب تنها بیننده نیست و و با تاتر درگیر میشه.» در صورتی که آنچه در اجرا مشاهده می‌شود خلاف این ادعا را ثابت می‌کند. اگر هم کنشی حادث شده از سوی تماشاگر بوده و نه تنها واکنش مناسبی در جهت مشارکت از سوی گروه اجرایی صورت نگرفته است که حتا تلاش به جمع کردن هر چه سریع‌تر کنش تماشاگر اتفاق افتاده است. آری هر چیز تازه الزاما مدرن نیست. و هر چیز کهنه الزامن متحجر و صلب نیست. اجرا برای من بار دیگر این گزاره را که مدت‌هاست بدان می‌اندیشم به یاد‌ آورد. بنای از کارکرد افتاده حمام امکان‌های بالقوه‌ای در خودش نهفته داشت که متاسفانه اجراگران نتوانستند از آن به درستی بهره ببرند. هدرش دادند و چیزی که می‌توانست مصرف بهینه‌ای داشته باشد را از بن بی‌مصرف‌اش ساختند. صدای بنا را در خلال بیتی از حافظ می‌شنوم که:« دوستان عیب من بیدل و حیران نکنید/ گوهری دارم و صاحب نظری می‌جویم.»

در جایی دیگر از نوشته تبلیغی آمده است که این شکل از تاتر برای اولین بار در گیلان اجرا می‌شود. تصور می‌کنم معیارهای تبلیغ یک تاتر یا هر اثر هنری دیگر می‌بایست تفاوت‌های بنیادینی با تبلیغ‌های تجاری معمول برای اجناس و کالاها باشد. مبلغین این اجرا برای نادرست بودن ادعایشان نیازی نیست که تاریخ یکصد و اندی ساله تاتر گیلان را مرور کنند. اگر چه خودشان در جایی دیگر از نوشته تبلیغی تماشاگران را به خواندن تاریخ فرامی‌خوانند و می‌نویسند:« تاریخ همواره تکرار شده و میشود و خواهد شد. تا زمانی که از آن درس بگیریم و تغییر ایجاد کنیم.» اما خود دست کم اگر تا یک دهه از تاریخ تاتر گیلان را حتا سرسری می‌کاویدند به تاتری از آرش بیضایی به کارگردانی بهمن سالکویه می‌رسیدند که در زورخانه پوریای ولی در رشت اجرا شد و توانست نسبت درستی با فضا و معماری آن برقرار نماید. جدای از اینکه توانست با حضور زنان در زورخانه یک مواجهه جالب برای هر دو سمت ماجرا پدید آورد. به نظرم درست آن است که به دور از برچسب زدن‌های نادرست همچون تاتر سورئال! و تبلیغات پر تب و تاب غیرواقعی همچون اولین بار! به بوی مشک پرداخته شود. نه ادعای مشک‌فروش.

به فرض پذیرفتن ادعای سورئال این اجرا پرسشی که مطرح می‌شود این است که چگونه در یک نسبت سورئال نویسنده و کارگردان از تماشاگر انتظار دارد که به کشف تاریخ که در بستر رئال جریان دارد دست یابد!؟ چگونه انتظار دارید من از چیزی درس بیاموزم که خود آن را به درستی به نشان نداده‌اید؛ روابطش را مشهود نساخته‌اید؛ رگ و پی‌اش را جراحی نکرده‌اید و معنایی را در قامت تاتر تجسم نساخته‌اید!؟

شاید هوشمندانه‌ترین کار کارگردان انتخاب نگار خلاق برای ایفای نقش بود. و البته غیرهوشمندانه بود انتخاب نگار خلاق برای بازی در این اجرا. کارگردان با انتخاب بازیگر اجرا را که تا حد زیادی از ضعف متن و معنا رنج می‌برد توانست تا حدودی قابل به دیدن نماید. هر چند بارها نوشته‌ام ما چیزی به نام بازی خوب در اجرای بد نداریم. یک اجرای ناتوان،بدترین انتخاب برای یک بازیگر تواناست. و متاسفانه کمتر بازیگری است که به این معیارها توجه نشان دهد. و در انتخاب‌های خود سختگیر باشد. همین که از محدوده اجرا خارج می‌شویم و می‌گوییم:«... ولی بازیش،نورش،دکورش،موسیقی‌اش و... خوب بود» آن « ولی » خود نشانه‌ای است که ما با اتفاق درستی روبه‌رو نیستیم. چرا که این عناصر در اجرای درست از هم تفکیک‌ناپذیر هستند.

کولاژ متن و اجرا که تنها به بر هم نهادن تصویر پشت تصویر بسنده می‌کند بی‌آنکه به دراماتیزه شدن تصاویر و پیوندهای میان‌شان وقعی نهد در واقع مدعی گفتن چیزی هست که چیزی نیست. و فراتر از آن مدعی نگفتنی که متوقع فهمیده شدن است! باری؛حاصل این کولاژ‌واره اما چیزی نیست جز چروک شدن ذهن. چروک شدنی که در فضای حمامی اتفاق می‌افتد که منطق معنایی‌اش برای چرک‌زدایی از تن کثیف است. و این نخستین باری بود که وارد حمام شدم اما نه سبک که سنگین‌تر از پیش بیرون آمدم. با انبانی از پرسش‌هایی که اجرا ناتوان بود از پاسخگویی بدان. همچون آن شتر در حکایتی از مثنوی معنوی:

آن یکی پرسید اشتر را که هی/ از کجا می‌آیی ای اقبال پی

گفت از حمام گرم کوی تو/ گفت خود پیداست از زانوی تو

 

 

 




نظرات کاربران