در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «کافه سحر»، نوشته‌ی مهدی رحیمی نجات، به کارگردانی دکتر رضا میرمعنوی

مونودرامی شاعرانه در ستایش از امید و زندگی

تئاتر گیلان_سلمان اسماعیل زاده، عضو کانون ملی منتقدان تئاتر ایران؛ «کافه سحر» نمایشی است که «مهدی رحیمی نجات» با نگاهی به نمایشنامه «کافه پولشری» آلن وتز، نویسنده فرانسوی، به رشته تحریر در آورده؛ اثری که خمیرمایه آن در ستایش از زندگی و امید به فردای بهتر است. مانیفست تنیده در اثر، گوشه چشمی به جهان بینی «خیام» با این مضمون دارد که: «از دی که گذشت هیچ از آن یاد مکن/ فردا که نیامده است فریاد مکن/ بر نامده و گذشته بنیاد مکن/ حالی خوش باش و عمر بر باد مکن.»

«کافه سحر» مونودرامی شخصیت محور است که چفت و بستش با واگویه های زنی همراه ست که در فراخنای زندگیش همواره در جستجوی عشقی حقیقی بوده اما هربار به نحوی از او دریغ شده! داستانِ آداپته و ایرانیزه شده این نمایش، روایت زنی شوی مرده است که برای گریز از تنهایی و گذران زندگی مجبور به شغل کافه داری ست. زنِ کافه دارِ این نمایش به شدت مبادی اخلاق است، از اینرو حالش از مردان چشم هیزی که مدام پی چشم چرانی و بی بند و باری اند، بهم می خورد. «سحر»، شخصیت اصلی این نمایش، علیرغم اینکه دور و برش پر از آدم های جور واجور است، به شدت تنها و بی کس است. او با مرور خاطراتش پرده از ماجرای عشقی برمی دارد که پایانش منجر به تحولی نو در زندگی اش خواهد گردید.

برخلاف نمایشنامه «آلن وتز» که پایانی به نیستی و مرگ دارد، نمایشنامه «مهدی رحیمی نجات» تمایل به هستی و زندگی دارد. مردِ نویسنده ای که زنِ «کافه پولشری» دلباخته اوست و مترصد آن است که غمِ دل با او باز گوید در متنِ «آلن وتز» هرگز پا پیش نخواهد گذاشت، چرا که به گزارش پلیس خودکشی کرده و از دنیا رفته است! اما این اتفاق در متن ایرانی «مهدی رحیمی نجات» شکل و سیاق تازه ای به خود گرفته و طالع زن کافه دار با بداقبالی بافته نشده است.

لقمان حکیم می گوید: «زنها دو دسته اند، آنهایی که ما را رنج می دهند و آنهایی که بخاطر ما رنج می‌برند.» به‌راستی زن نمایش «کافه سحر» از کدام دسته است؟ مظلوم یا ظالم؟

آنچه که از قرائن پیداست زنِ کافه دار این نمایش بیش از آنکه در کمین خالی کردن جیب مشتریانش باشد، خواستار تأیید و همدلی آنان است. این زنِ شاعرپیشه وقتی از جنس مذکر سخن می گوید هر مردی مردد می شود که نکند نوک پیکانِ انتقادش به سمت و سوی او باشد!

«کارل گوستاو یونگ»، فیلسوف و روانشناس سوئیسی، از چهار بُعد شخصیتی زن که هر جنس مونثی به صورت یک کهن الگو (آرکی تایپ) آن را با خود به دنیا می آورد سخن می گوید. این چهار بُعد از این قرارند: 1- بُعد مادری (که زن حامی و سرپرست است و مرد را می پرورد تا رشد یابد و زمانی که به حد افراط می رسد مرد را خفیف و خوار کرده و مادام العمر او را پسربچه وحشت زده و فاقد اعتماد به نفس نگه می دارد.) 2- بُعد معشوقه (که بخش جذاب و زیبای درون زن است که هر مردی آن را تحسین می کند و کمبود آن موجب طلاق و افراط در آن، دستاویزی برای سوء استفاده و تفریح مردان می شود!)

3- بُعد مادونا (که بازتابنده و تجسم محسنات کامل زنانه از لحاظ بردباری، وقار و وفای به عهد است و مرد را در زندگی به کمال می رساند و بی هیچ قید و شرطی در خوشی و ناخوشی یا ثروت و تنگدستی از مردش حمایت می کند.) 4- بُعد آمازون (که ویژگی های مردانه درون زن است و ابراز وجود می کند و متکی به نفس و خودکفاست و ارتباطش با مردان در قالب همکار، رفیق و رقیب است.)

 زنی که فقط مردانگی خود را زندگی کند، کم کم از هویت اصلی خود فاصله گرفته و مردان را می ترساند چرا که مرد احساس می کند این زن آنقدر قوی هست که نیازی به حمایت او ندارد و در مقابل زنی که آمازون نداشته باشد به شخصیتی بی اراده و وابسته به مرد تبدیل می شود.

از دیدگاه یونگ، زن باید در طول دوره حیاتش تمام چهار جنبه روانش را تجربه کند و با رجعت به درون خود آن جنبه ای از شخصیتش را که هنوز نیازمند رشد است، کشف کند و بین آنها تعادل برقرار نموده چرا که افراط در یکی، تفریط در دیگری را به دنبال خواهد داشت. در واقع، چهار بُعد شخصیتی زن درست مثل چهارپایه یک تخت طلایی است که با تعادل در آنها، آسایش را به زندگی وی به ارمغان خواهد آورد.   

زنِ «کافه سحر» ملغمه ای از هر چهار جنبه ی شخصیت زنانه «یونگ» است چرا که به موقع در بزنگاه های حساس زندگی اش از این ویژگی های ذاتی خود برای حفظ موقعیتش خواسته و ناخواسته استفاده نموده است.

دکتر رضا میرمعنوی، کارگردان «کافه سحر» این بار به سراغ اثری رفته که در روند کاری او،  تجربه ای نو به حساب می آید. پیش تر از او نیز میلاد دافساری چنین تجربه ای را با نمایش «نُه به دُرت» که بر اساس اثری از «خوان خوزه آر اولا» تنظیم شده بود در کافه شمس رشت با بازی وحید محبوب بشری، محمد شکوری و علیرضا آصفی راد، پشت سر گذارده بود. اما آنچه که کار دکتر میرمعنوی را نسبت به سایرین متمایز می کند، ارتباط چهره به چهره ای است که بازیگر نمایش او با مخاطبانش برقرار می کند. مهرنوش ثابت نیا، بازیگر توانمندی است که هر کارگردانی خواستار تجربه با اوست. ویژگی بارز این هنرمند تحصیل کرده، بیان حساب شده، آن بازیگری و غلظت احساسات بالایی است که در جای جای بازی اش موج می زند. او به درستی می داند نمایشی که تنها متکی به یک بازیگر است، حرکت روی لبه ی یک تیغ بُرنده است که هر لحظه بوی اتفاق ناخوشایندی از آن به مشام می رسد. از اینرو تمام تلاش خود را می کند تا از مخاطبان خود همراهانی فعال بسازد و الحق که در این بده بستان سربلند از آب درآمده است.

هنر بداهه پردازی و ارتباط چشمی (آی کانتکت) شاه کلیدی است برای ارتباطی هدفمند و تاثیرگذار و بداهه به گونه ای در بازی «ثابت نیا» رخ نشان می دهد که به نظر نمی رسد از قبل تمرین و پیش بینی خاصی برای آن شده باشد. در واقع، حاضر جوابی و عکس العمل در لحظه و آن، تنها از سوی کسانی سر می زند که از دایره واژگان و هوش  بالایی برخوردار باشند و مهرنوش ثابت نیا همه ی این توانایی ها را توام با هم داراست.  

از سویی آنچه که در نمایش جلب توجه نمی کند، کارگردانی تحسین برانگیز اثر است. گویی به ضیافت شامی دعوت شده ایم که میزبان و میهمان دوش به دوش هم در تدارک هرچه بهتر برگزاری اش، سهم و نقشی مساوی به عهده دارند. بارها جای بازیگر و تماشاگر عوض می شود و مشتریان کافه در واقع هم تماشاگر می شوند و هم بازیگر.

لب کلام اینکه، اجرای «کافه سحر» با دراماتورژی و کارگردانی دکتر رضا میرمعنوی، اجرایی تماشاگر پسند با استمداد از الگوی نمایش تعاملی ست، طوری که فاصله میان تماشاگر و بازیگر با شکسته شدن دیوارهای فرضی، فضایی صمیمی و بی شیله پیله را برای طرح مسایل اساسی نویسنده و کارگردان رقم زده است.

ویکتور هوگو معتقد بود که امید در زندگانی برای بشر آن قدر اهمیت دارد که بال برای پرندگان! و  رضا میرمعنوی در تلاش برای رقم خوردن چنین فردایی روشن و پر از نشاط، عامدانه میل به زندگی را در کالبد تک تک تماشا گرانش تجویز و تکثیر می کند.  

«کافه سحر» ما را به مهرورزی و زیستن در کنار یکدیگر با معجونی به نام عشق  دعوت می کند. اثری بی تکلف و ساده که به شدت حد نگه دار می دارد و به موقع طرح سوال می کند، می خنداندمان، به تفکر وا می داردمان و در پایان آینه ای می گردد تا روی برخی از کنش های بی خردانه مان بیشتر بیندیشیم، شاید که چاره ای برایش بیابیم!

چنین حرکتی شریف است و باید آن را پاس نگه داشت و به بانیانش که دغدغه تئاتر این دیار دارند، صد درود و سلام  فرستاد.




مطالب مرتبط

حضور پُر رنگ گیلان در بخش‌های مختلف جشنواره تئاتر فجر

حضور پُر رنگ گیلان در بخش‌های مختلف جشنواره تئاتر فجر

نمایش صحنه‌ای «در آغوشم آب خاک خون»، نمایش‌های خیابانی «مجسمه»، «یک آبادی عشق»، «سلام علیکم» و «سه دلقک و نصفی» و نمایش رادیویی «معبر کربلا»، کار هنرمندان گیلانی، در چهل‌ودومین دوره جشنواره بین‌المللی تئاتر فجر، اجرا خواهند شد. 

|

تئاتر شهر رشت میزبان «تعبیر خواب‌های وارونه» شد

تئاتر شهر رشت میزبان «تعبیر خواب‌های وارونه» شد

به گزارش خبرنگار ایران تئاتر در گیلان، نمایش «تعبیر خواب‌های وارون» به نویسندگی و کارگردانی رضا جوشعار به صحنه رفت. در خلاصه نمایش آمده است: آوازه منیژه و نظام ورد زبون همه بود، صد بار خانم بهش گفت یه نعل اسب ...

|

«نسبیت خاص» در تماشاخانه رادی رشت

«نسبیت خاص» در تماشاخانه رادی رشت

به گزارش ایران تئاتر در گیلان، «نسبیت خاص» به نویسندگی بهار کاتوزی و کارگردانی شیفته میرزاده به صحنه رفت. در خلاصه این نمایش آمده است: انتظار یه کفی داره یه سقفی، کفِش بی‌ارزشی میاره، سقفش بی‌تفاوتی ...

|

جشنواره تئاتر استان گیلان، برگزیدگان خود را شناخت

جشنواره تئاتر استان گیلان، برگزیدگان خود را شناخت

با پایان سی‌وپنجمین جشنواره تئاتر استان گیلان، نمایش صحنه‌ای «پا برهنه در بهشت» به کارگردانی رضا فتوت‌خواه و نمایش‌های خیابانی «مجسمه» به کارگردانی میلاد حسین‌زاده و «آخرین نفس» به کارگردانی آرزو علیپور، به جشنواره تئاتر مناطق فجر معرفی شدند. هیئت داوران این رویداد، ...

|

نظرات کاربران