نگاهی به نمایش «دیگران» نوشته و کار مجتبی کاظمی از گروه تئاتر «جهش»
کاوشی در مفهوم انسانیت
نگاهی به نمایش «دیگران» به نویسندگی و کارگردانی مجتبی کاظمی از گروه تئاتر «جهش» که با بازی سید سعید نعمتی، شیدا خانزاده، نگار خلاق و جابر وثوق، ۷ تا ۱۴ اسفند ۹۶ در سالن انصاری خاتم الانبیاء رشت اجرا میشود.
علیرضا طیاری؛ اجرای نمایش «دیگران» بهانهای است تا، نه از بُخل؛ که از دَخل و سینهی خالیمان؛ کمی آه خرج تئاتر بیحامی امروز کنیم.
– چرا تئاتر بی حامی؟
– مگر ادبیاتمان حامی دارد؟
– دارد؟ کو؟ با کدام تیراژ؟ مگر با شمارگان ۲۰۰ نسخه میتوان ویراژ داد و از رسانهی نارسانا، ادعای شقالشمس (!) با محاسبهی مساحت و متراژ «سرفهگاه بینالمللی عتاب» داشت!؟
اصلا چه معنی دارد آدم از بادیبیلدینگ و باشگاه و رقص زومبا و ایروبیک بزند و برود بلیط اجرای یک نمایش را از سایت هفت ساز بخرد!؟
البته که آدم باید برای شکماش سوبل بسلفد، به ساقی افیونی و تاکیاش انعام دوبل بدهد و در جیب بغلاش اسکنهای سخاری، برای عشوهها و رشوههای شکاری داشته باشد!
اگر هوای تایر چرخ ماشین کفبلندتان با نیتروژن پر شده است و بادکنکهای رنگی هلیومی جشن تولد شب قبل پارتنر بغلدستیتان به سقف چوبی نراد ویلای ساحلیاش چسبیده؛ اگر برایتان ضروری است برند کفش و کمربند و یقهی کت پوستتان از چرم مار و مارمولک و شالگردنتان از خز راسو باشد و به پارتی بعد از دورهمی با مازارتی و ریخت وپاشهای آنچنانی عادت دارید؛ اگر به سنگ داغ ماساژ و پاساژ و سان دیدن از ماکتهای رنگین پوست؛ اُخت کردهاید و پخت و پز خانگی بیبی را، به تالار و لابی و بار و باربی ترجیح نمیدهید…؛ اصلا توصیه نمیکنم، وقت جکوزی و استخر و سونا را با دیدن اجرای یک تئاتر کمدی طنز جابهجا کنید!
و اما بعد این نطق، بر منبر زبانی منبت شده؛ باید چند جملهای هم حلال نمایش «دیگران» از گروه تئاتر «جهش» به نویسندگی و کارگردانی مجتبی کاظمی کنم که اگر چه گلی به جمال اجرایش به لحاظ طراحی صحنه و نور زده نشد و شروع بینبضاش سست مینمود، اما باعث ظنام شد؛ که آیا شعر فروغ را میتوان جور دیگری به خاطر آورد؟
– آه! من صیادی را میشناسم که از جوی حقیری، مرواریدی صید کرد!
نگین این نمایش، کاوشی از (مفهوم انسانیت) است که در لایههای خراش خوردهی بیپناهی و روابط اجتماعیِ آسیب دیده از فقر و زخم خورده از نارساییها در واپسین دقایق اجرا، به (داشتهای تجربی) میرسد.
البته برای رسیدن به دقایق درام موثر و موخر این اثر نمایشی باید مقادیری تخفیف به طنز گاها سخیف و البته عفیفاش داد.
روایت این نمایش قصهی زن و مردی است که به خانهای پناهنده شدهاند. آشیانهای که نه گرم است و نه مجهز… زن نمایش مثل همهی زنها، رویاهایی دارد. اما رویاهای این زن، نمای مرمر کاخ و چند هکتار باغ سنگی با میوههای بهشتی نیست! سقف آرزوهای او شومینهای است که بتواند با آن آتش دلشاش را بگیراند و یک تلویزیون و یک میز نهارخوری، اما مرد (ولوی) نمایش ناتوانتر از آنی است که بتواند تکانی بخورد و بجنبد. البته شاید این تفاسیر نسبت به رصد این متن و سقف نگاه خالقاش، فاخر و کمی اغراقآمیز باشد، چرا که متن از استواری منطقی کافی در بحث چراییها برخوردار نیست. در خوشبینانهترین نگاه میتوان نوشت؛ این نمایش تا نیمهی اجرا در شکار خنده بود که صرف نظر از تلاش بازیگران خوب نمایش؛ لودگیهای متن درنگاه کاوندهی مخاطب آگاه جز پوزخند دستآوردی نداشت.
اما در نیمهی دوم وقت و به مرور که چگونگی و ساختار متن به لحاظ موقعیت تراژیک هر چهار شخصیت روایت تبیین میشود؛ ما از افت و کممایهگی به بافتی زخمین، تنیده در تار و پود رنج میرسیم.
در اولین جهش دراماتیک این نمایش (هم در کیفیت اجرا و هم در بُعد مفهومی؛ باید به پرداخت پاردوکسیِ رقابت دو مرد نمایش دراثبات بدبختتر بودن یکدیگر بپردازم؛ که ساخت وارونهی تاملبرانگیزی را در پردازش دیالوگ دارد و نقطهی مقابل فخر فروشیهای طبقهی ابرنشین برجپیمای شهر را بازسازی میکند.
دو مرد نمایش در طنزی تلخ و دردناک اصرار دارند که با اغراق در شوربختی یکدیگر از هم سبقت بگیرند و این درد مضاعفی است وقتی بدانیم، کمی آن سوتر از صحنهی تاریک سنِ، در فضایی دهشتناک و آکنده از فقر و رنجِ؛ مردان و زنانی در خاموشان کوچههای خیسِ دهلیزِ زخمی شهر هستند؛ با نفسی سرد و حال و گذشته و آیندهای سیاه و سیاهتر.
از این بخش نمایش به بعد، متن و اجرا با ریتمی مقبول و متکی بر داشتههای روایتی که بیشتر (خرده طنز”) است در بازگشایی داستانی پیش میرود و مثل روزهای فصل زمستان که کوتاه میشوند، خیلی زود به دقایق پایانی میرسد.
دقایق پایانی زیبای این نمایش پیچیده در حسرتی درک شدنی است و آن صحنهی درام صرف شامی است که هرگز وجود نداشته؛ یک سفرهای خالی که با طعم مهربانی تزیین شده و اجرای آن را فقط باید دید و به راستی آن قدر با تلفیق مهارتِ کارگردانی و تجمیع دقت بازیگری و حسدهی صوتی و میزانسن خوب؛ اثربخش از کار درآمده که راهی جز تحسین مخاطب و نگارندهی این سطور نمیگذارد.
آری؛ کارگردان خوب این اثر توانست به کمک تمهیدات و یاری عوامل صحنه، از بستر این جوی نمایشی که پر بود از جوشش بازیگری؛ و شوق تئاتری؛ گوهر یک (همدلی انسانی پذیرفتنی) را صید کند!