وضعیت این روزها سرگرمی میطلبد یا اندیشه به ریشه مشکلات
محمد پورجعفری، کارگردان و مدرس تئاتر؛ شرایط امروز جامعه ما قرابتی نزدیک به دوره شکلگیری متون ابزورد در غرب دارد. همیشه بین جامعهی آرمانی و جامعهی واقعی فاصله وجود دارد. جامعه تلاش میکند که از واقعیت به آرمان برسد. متاسفانه در جامعهی ما طوری وانمود میشود که انگار در جامعهی آرمانی زندگی میکنیم. شعار درمانی، واقعیتها را نادیده گرفت و باعث شد کلیت جامعه با شیب قابل ملاحظهای دچار سقوط اخلاقی شود. شرایطی که با کوچکترین برخورد افراد جامعه کارشان به فحش و ضرب و حتی قتل میرسد.
خانواده جایگاه خود را از دست داده و آمارطلاق به سرعت بالا میرود. حرمت زنان دیگر محفوظ نیست جامعهای که تا دیروز زنان و دختران را ناموس میپنداشت امروز ازگفتن رکیکترین حرفها و حرکات ابایی ندارد. خدا نکند فیلم خصوصی از فردی بیرون بیاید به سرعت دست به دست میشود و صفحههای تلگرام و ... از آن پر میشود. برخی آمارها از مرز نگران گذشته و به وضعیت قرمز رسیده و این آمارها واقعیت تلخ جامعه ماست. ما در جامعهی واقعی زندگی میکنیم نه در جامعه آرمانی که در ذهن ماست. اعتیاد، طلاق، خیانت، تنفروشی، نزاع و درگیری و ... مهمترین نیروی نهفته در پس این پدیدهها «فردگرایی» است. فردگرایی یا مذهب اصالت فرد یکی از مهمترین عناصر فلسفی دنیای متجدد است که از فکر اومانیسم دوران نوزایی نشات گرفته است ... آن هم فردگرایی مطلق. هر فرد فقط به سود و لذت کار خود فکر میکند و اصلا به دیگران و جمع توجه ندارد. دوام روابط دوران نوجوانی و جوانی دختر و پسر به ساعت و حتی دقیقه رسیده.
جامعهای که دچار واپسماندگی فرهنگی است. به سرعت تکنولوژیهای نوین چه بخواهیم چه نخواهیم وارد میشود ولی جامعه برخورد با او را یاد نگرفته چون نخواستیم یاد بگیرد و بر همین اساس بلافاصله سراغ تابوهایی میرود که در جامعه وجود دارد ولی در تکنولوژی در نقاب دیگری او را میشکند. آمارها نشان میدهد 30میلیون نفر از جمعیت ایران در حال نزاع قضایی هستند که خودبخود خانوادههای این افراد هم تحت تاثیر همان نزاع قضایی خواهند بود. آن وقت میبینم 90درصد مردم جامعه از لحاظ ذهنی درگیر یک نزاع هستند. این جامعه واقعیست نه جامعه آرمانی!
چنانچه جامعهای به بحران اخلاقی دچار شود، به تدریج و آرام آرام به صورت خزنده و موریانهوار پایههای نظام اجتماعی و به تبع آن، اصول اساسی ساختار سیاسی جامعه را از درون تهی و تخریب خواهد کرد. پس باید برای مقابله با این پدیده از تمام استعدادها و توانمندیهای فکری و فرهنگی بهرهبرداری کرد. غفلت و بیتوجهی نسبت به آن، خسارات جبرانناپذیری را به وجود خواهد آورد و تعادل و توازن جامعه را به هم خواهد ریخت و در نهایت ثبات و امنیت آن را به چالش خواهد کشید.
چه باید کرد؟
آنچه مشخص است این است که استادان بزرگ جامعه شناس ما کجاهستند؟ نگاه جامعه امروز ایران به تخصص و دانش آنهاست. و سوال بعدی اینکه هنر و به خصوص هنر تئاتر در این میان چه نقشی دارد؟
اگر بپذیریم کارگردان تاتر باید یک جامعهشناس هم باشد، آن وقت پی خواهیم برد که چقدر نقشش مهم است. جامعهشناس پدیدههای اجتماعی را بررسی و تحلیل میکند. واقعیت آنچه هست نه آنچه در ذهن اوست. او جامعه را عریان میکند تا دیده شود. امروز جامعه نیاز جدی به هنر تاتر دارد وکارگردانان در شرایط حساسی قرار دارند. اما این میان باید مسئولان بپذیرند تا واقعیتها عریان شود، تحلیل شود تا این جاده مهآلود مارا به پرتگاه نَبَرد. مسئولان باید صبور باشند وآستانهی تحمل خود را بالاببرند. بگذارند جامعه خودش را درصحنه ببیند، آنوقت شاید به فکر فرو رود. در دوران ابزورد بزرگان ادبیات آن دوره غرب را تماما آنچه بود در متون و صحنه نشان دادند وقتی آثارپینتر را مطالعه میکنید وضعیت آن دوره غرب را کاملاً میتوانی با امروز جامعه ما مقایسه کنید. آنجا هنر توانست راحت وضعیت واقعی جامعه را نشان دهد و مثل متخصص جامعه شناس به صحنه آمد تا غرب دوران ابزورد را سپری کرد.
جامعه باید به این نکته فکر کند که وضعیت این روزها سرگرمی میطلبد یا اندیشه به ریشه مشکلات...