در حال بارگذاری ...

نور چهل‌چراغ صحن حرم امام رضا(ع) برای شرف حضور عام و خاص همیشه سبز است

علیرضا روح‌نواز ؛ نگاهی تحلیلی بر متن و اجرای نمایش «نگین بام»
مولف: ناصرکریمی نیک، کارگردان: سارا نیک‌طبیعت
بازیگران حسین رفعتی، اسماعیل حاجتی، محمد حاجتی، مهدی محمد پور
تاریخ و مکان اجرا: بیست‌و‌پنجم آبان، سالن وارش خاتم الانبیاء شهر رشت

 

مقدمه: در طول سال‌های برگزاری جشنواره رضوی، بدون ممیزی دست و پاگیر و یا نگاه از بالا در تالیف متن، آزاد اندیشی نویسنده را لحاظ نموده تا نویسنده بتواند افکار و نگرش متضاد و متناقض کاراکترهای متن را در رابطه با مسایل اعتقادی و در این مورد خاص، شاکله‌ی درام در حول و حوش موضوع عمیق و اساسی  فلسفه امامت و راز ناگشوده‌ی ارادت و محبت محبان آل عبا(ع) را در چرخش و فراز و فرود درام عاری ازکلام و القای فضای شعاری هیجانی و احساسی، به‌طرزی بسامان کند که کشش و جذابیت نمایشی برای تماشاگران لحاظ شود و اگر غیر این باشد نقض غرض حاصل می‌شود. لذا در چنین وضعیتی البته با حفظ حرمت ائمه معصومین(ع) و در مد نظر داشتن اصلی که مایه مباهات شیعیان است و آن اینکه اعتقاد به اصل امامت در سلسله مراتب اصول اعتقادی ریشه در تعقل و تدبر و تفکر عمیق دارد، یعنی پذیریش و ایمان داشتن به رکن مهم امامت تقلیدی و اطاعت کورکورانه نیست. بدیهی است اصلی که در راستای استمرار داشتن رسالت و فلسفه بعثت انبیاء است، باید که استدلالی و توام با چاشنی معرفت ناب و عشق باشد.
واضح است که موضوع ولایت گسترده و ژرف‌تر از آن است که در حیطه‌ی نمایش بگنجد. اگر تصور شود که این گونه نمایش‌ها جنبه‌ی وعظ، کلاس درس و القای اکسیر ولایت دارد، محضِ اشتباه است!


هرگاه در هر جایی از جهان در رابطه با چگونه دست‌یابی به مهر،کین، عشق، محبت، خشم و نفرت و حس پرستش به خدا، درس و آموزش دهند، با کمک نمایش نیز می‌توان مخاطبان را خدا پرست و ولایتمدارکرد و به سخن دیگر، مسایلی که ریشه در فطرت و ذات آدمی دارند، آموزشی و تعلیمی نیست. هیچ فرزندی علاقه به مادر را ازکسی نیاموخت. هیچ استادی در هیچ قومی چه مومن و چه ملحد ادعا نکرد که حس کنجکاوی، عاشقی و حب نفس و حس پرستش را به فردی آموخته است. هیچ انسانی نمی‌تواند ادعا کندکه عواطف، احساسات و هیجانات روحی و روانی‌اش را از کسی آموخته و یا خودش در نهادش تعبیه کرده است. البته تعلیم و تربیت، هدایت و گمراهی، تعالی و ذلت روحی انسان توسط انسان امکان پذیر است. خلاصه این‌که ایمان به خدا و ارادت به قدیسین یک تحفه الهی است.
نکته مهم که ذکرش خالی از لطف نیست این که تئاتر، عصیانگر و آشوبگر است. در همه چیز سرک می‌کشد، شک و طرح سوال می‌کند. به دنبال نتیجه نیست و از پند و نصیحت ابا دارد. این هنر ذاتا فضول است و اگر چنین نباشد تئاتر نیست. تئاتر کولی وار هیچ آداب و رسم و تعیین تکلیفی را برنمی‌تابد.تابع آداب و فرهنگ سیال خویش است که در هیچ جغرافیایی، مرامی، نژادی و تفکر جزم‌اندیشی محصورنمی‌گردد. خود به تنهایی آیینه فرهنگ و تمدن انسانی یک ملت فرهیخته است. به قول فدریکو گارسیا لورکا «ملتی که تئاتر نداشته باشد فرهنگ ندارد». این هنر همواره داشته‌هایش را به چالش می‌کشاند تا فربه شود. خنده و گریه‌اش با حکمت، گاه با عقل به جنگ جهل می‌رود و گاه با ایمان کفر را به خاک مذلت می‌کشاند. در مثل همچون آهوی گریز پایی‌ست که اتراقش همه جای جهان است و خود را مقید به جایی یا کسی نمی‌کند. اگر آوای موسیقی در یک کنسرت پر جمعیت انحصاراً در یک گوش حبس  شد، تئاتر نیز در حصاری محصور خواهد شد. اگر صاحب نظری بگوید یک درام قابلیت جهان‌شمولی دارد، سخن به گزافه نگفته است. لذا هییت بازخوان و ناظر بر کم و کیف نمایش، مبنا را بر آزاد اندیشی و اصل خدشه ناپذیر وجهه درام می‌نهند، البته با حفظ قداست و حرمت اولیاء‌الله که یک امر ایجابی است.

 

و اما مولف متن، ناصرکریمی نیک بدون تعصب و قشری‌گری و نگاه جزم‌اندیشانه، ماجرای دو برادری که در رابطه با بحث اعتقادی و ارادت و باورهای مذهبی که بیشتر جنبه اشراقی و حس ذوقی و باطنی دارد و نیز رفتن و یا نرفتن به زیارت حرم مطهر ثامن الحجج(ع) با هم بگو مگودارند و نیز کش و قوسهای  نسبتاً جالب و در چند مورد با چاشنی مزاح و طنز، متن را بسامان می‌کند. مولف در کنار فراز و فرود موجهای اصلی، موجهای فرعی هم گنجانده تا جذابیت دراماتیکی متن پر رنگترجلوه کند. کاراکترهای اصلی متن که یکی از دوپا فلج شده است، بنام عباس (اسماعیل حاجتی) و دیگری به نام حشمت که کفترباز و لاقید است(حسین رفعتی) این دو برادر از منظر نگرش به باورهای قلبی و اشراقی به نذر و نیاز و ارادت به اهل بیت(ع, شدیداً با هم اختلاف نظر دارند. مولف بی‌طرفانه دیدگاه و نقطه نظراتشان را قابل باور طرح می‌کند. حشمت اگر تصمیم دارد نخل را که مظهر قداست و تجلی معنویت و نماد تقدس و ارادت محبان اهل بیت است بفروشد و از پولش لانه‌ی کفتر بسازد، صرفا به این خاطر است که در دوران کودکی نه تنها از مهر و محبت پدرش بی نصیب بوده بلکه در سنین خردسالی با لگد پدر از خواب ناز سحرگاهی بیدار می‌شد تا اجباراً نماز صبح اقامه کند و یا در کَتَش فرو نمی‌رود که آدمها در طول سیصد و شصت و پنج روز، ناجور و بدکردار و بی‌مروت باشند و تنها در شب یا روز عاشورا برای رفع معاصی‌شان زیر علم امام حسین(ع)سینه بزنند و یا غذای نذر بدهند تا به لطف و شفاعت امام شهیدان خدا از سر تقصیرات‌شان بگذرد و یا به برادرش می‌گوید: «تو که سنگ دین و ایمان و محبت اهل بیت را به سینه میزنی به جرم کدامین گناه از دو پا فلج شدی؟... چرا وضع زندگی‌مان در حد متعارف نیست؟ اصلا چرا آقا امام رضا قربونش برم آدم‌های ناقلا را می‌طلبد؟»! و در مقابل، عباس با نرم‌خویی و کلام مستدل سعی می‌کرد به حشمت تفهیم کند که حرفهایش از روی جهل و عقده است و در خلال کشمکش کلامی عباس با حشمت هرازگاهی دو کاراکتر فرعی متن، محمد حاجتی(کارفرما) و مهدی محمدپور(معمار) که در جوار منزل حشمت در تاریکی شب و پنهان از عوامل شهرداری مشغول ساخت اتاقکی هستند، با حرف زدن‌شان موجب قطع گفتمان دو برادر شده و فضای نمایش را دستخوش دگرگونی می‌کنند. در امتداد توالی نمایش آرام آرام حشمت متقاعد می‌شود تا از فروش  نخل صرف‌نظر نموده و با فروش کفترها با عباس به زیارت امام رضا برود. مفاهیم متن بیشتر در سطوح ظاهری نمود دارد و گره‌افکنی درام چندان طولانی نیست و خیلی زود گره‌گشایی می‌شود. تعلیق و نقطه عطف متن، چنگی به دل نمی‌زند. با این حال کشش دراماتیکی نمایش در حدی است تا ذهن مخاطبان تحریک گردد تا ببینند آخرش چه می‌شود.


در رابطه با دانش و شعور (اگاهی ویژه) کارگردانی اعم از انتخاب بازیگر، تحلیل متن، نور پردازی، موزیک، خلق فضای مناسب بر مبنای موقعیت‌های درام، منظور داشتن تمهیدات لازمه برای جذب و درگیر نمودن ذهن تماشاگر با نمایش از آغاز تا پایان اجرا، شناخت دقیق از ریتم و ضرباهنگ که مناسب با محتوای درام باشد و نیز هدایت بازیگران برای دست‌یابی به کنشها و واکنشهای منطبق با روحیات و خلق و خوی کاراکترها و موارد دیگر که لحاظ نمودنش برای هر کارگردانی امری اجتناب ناپذیراست. با توجه به موارد فوق، سارا نیک‌طبعیت به عنوان کارگردان با میزانسن‌های حداقلی  متن را تماشایی کرد. مشخصا وی با کمک بازی صمیمی و جالب توجه اسماعیل حاجتی و حسین رفعتی و نیز بازی قابل اعتنای محمدحاجتی و مهدی محمد پور توانست چند صحنه‌ جالب برای مخاطبان پدیدار نماید. البته تلاش و تسلط وی بر همه‌ی جوانب متن در قاب نمایش کمرنگ دیده شد. بی‌تردید اگر بر کم‌و‌کیف درام آنطور که باید امعان نظر می‌شد، متن ظرفیت آن را داشت تا در موقعیت‌های جذاب کنش‌ها و واکنش‌های بازیگران و خلق فضاهای متنوع، بیش از آن‌چه نمایش داده شد، ذهن مخاطبان را معطوف به آنات نمایش کند. ایحال انچه که دیده شد از رنگ و فضای نمایش بی بهره نبود.

در خاتمه برای تیم اجرایی در کارهای بعدی بیش از این آرزوی موفقیت دارم.



 




نظرات کاربران