در حال بارگذاری ...
نگاهی به نمایش «منهای دو»

ما نمی‌دانیم کجا میرویم پس بیراهه نمی‌ریم ...!

نوشته ساموئل بنشتریت با ترجمه: شهلا حائری

کارگردان: مجید کاظم‌زاده مژدهی

با بازی: مهدی مخبری، محمد رسائلی، بیژن لرد، مهسا رضاپور، مریم شعبانی، سوگند قربان‌زاده، مونیک رفیعی‌مقدم و قاسم دباغچیان

مشاور کارگردان: رضا حقی

تعجبی ندارد تا شک کنیم که مولف نگاهی به عرفان جغرافیای شرق اشراقی مسلک دارد. دو دهه قبل نوار یک خواننده امریکایی که از غزلیات مولانا بود در طی یک روز  بیش از یک ملیون نسخه بفروش رفت. آنتونن آرتور، یوجین باربا، گروتفسکی و پیتر بروک به جغرافیای شرق فلسفی و فرهنگی امعان نظر داشتند. با این حال آیا کنش و واکنش کاراکترها توان آن‌را داشتند که مفاهیم سطحی و عمقی متن را به مخاطبان انتقال دهند؟ آن قطعه از نمایش دایی وانیا که در پایان درام توسط بازیگر (سوگند قربانزاده) خوانش می‌شد با کدام صحنه از متن انطباق معنایی دارد؟آیا کارگردان در میزانسن و نحو بیان و شکل اجرایی توانست ربط منطقیِ دو صحنه مذکور را بازتاب دهد تا مخاطبان نیز زنجیره‌ی معنایی درام را تماشاکنند؟

آگاهیم کنش‌های دراماتیکی زمانی وجوه نمایشی بخود می‌گیرند که نکات درون متنی با مفاهیم سطحی متن در اشکال میزانسن ظهور یابند. بدیهی است که کوچکترین کنش اگر منطبق با جوهره درام نباشد، کلیت متن را مخدوش می‌کند. مثل برداشتن دلکو از ماتور ماشین و خنثی شدن کل سیستم و تحقق نپذیرفتن حرکت. گفته شد مولف در رابطه با عدد هفت در متن بسی تاکید داشت. و نیز نگاه به چند پاره دیالوگهای مفهومی حاصل می‌شود که بطور کلی با سطح ظاهری متن تفاوت بنیاد دارد.

البته برای این راقم تایید و یاد رد این نگرش علی‌السویه است و اما مولف رویایی آرمانی در سر می‌پروراند  و این آرزوی درونی را با رندی و کلام رمزی با نشانگان چند وجهی در کلیت درام‌اش محقق می‌کند. می‌دانیم عدد هفت و چهل در غالب مذاهب و ملل جهان حالت تقدس دارد. این عدد چندین بار، چه مجزا و چه ترکیبی در قالب دیالوگها گنجانده شد. مثلا هفت روز بیشتر زنده نیستید، زن هفت ماهه، زایمان زن جوان هفته دیگه، پلاک منزل زن جوان عدد هفت, همسر پل چهار ماه حامله بود، و پل سه ماه به‌سفر رفت و یا همسر پل در ماه هفتم بچه اش را خودش نگه دارد و یا تعداد بازیگران نه نفرند...

اما درام بر دوش دو نفر چرخش دراماتیکی دارد. دو کاراکتر اصلی را از بقیه منها کنید. ژول فصل پاییز را از دست داد، آغاز این فصل هفتمین ماه (مهر) است و عجیب‌تر اینکه کل درام در هفت پرده بسامان می‌شود! چندبار واژه‌ی تلویزیون در متن ذکر می‌شود؟ آیا این جعبه‌ی جادویی کارکردی مثل سینما(هنر هفتم) ندارد؟ و اما پاره‌ای کلمات (چهل ساله... صدای زنگوله گوساله... گفتم زنگوله تا چیز دیگه‌ای تصورنکنم ... مرحله عبور از کوهستان... دقیقش رو بخواین دوازده نوامبر...)!

 

پل: جنگل کاج تبدیل به ساختمان میشه. یک آتشفشان خاموش میشه... یک آتشفشان فوران میکنه... براش مهمه که بره تو آفتاب... خودشو تا اونوقت زندانی کرده... اما از اونجاکه نمی‌دونیم کجا میریم پس بیراهه نمی‌ریم... من پدر تو هستم ولی تو پسر من نیستی!... تو پسر من هستی ول من پدر تو نیستم! من مریم مقدس نیستم... ما از بالا اومدیم اینجا... یه جایی میریم  نمی‌دونیم کجا...

اریک از متن رودخانه بیرون می‌آید. وی قصد خودکشی داشت اما نشد. و می‌گوید بسیارکسانی زیر آب غرق شدند که وزنه به پاداشتند. و در فرازی از متن خطاب به پل و ژول می‌گوید: روز شنبه مردها باهم کنار رودخانه ملاقات می‌کنند برای محبت و عشق... ااو همچنین می‌گوید: عشق یا مرگ؟ ماه تولد وی در برج سرطان است تقارن با دو کاراکتر که مبتلا به سرطان هستند. اریک از آب رودخانه بدر آمد! تکمله: (به معنی موسی از آب گرفته شده است).

اریک  در صحنه ششم با ژن ریویره(مهسا رضا پور) که بچه در بغل دارد به تفاهم می‌رسند که کنار هم باشند. در صحنه هفتم ماه تولد زن بازیگر(سوگند قربانزاده) آوریل ماه چهارم میلادی تقارن دارد با سن دخترش که چهارساله است. تکمله: (جهان مسحیت چهار انجیل را به رسمیت می‌شناسد. لوقا، متی، مرقسو یوحنا که تلفیقی است از کتاب عهد عتیق و سخنان عیسی مسیح بنا به گفته حواریون که دوازده نفر بودند. (ربط معنایی با کلام پل دوازده نوامبر) با نگرش کلیت متن و چند دیالوگ و مونولوگ کاراکترها می‌توان نیت مولف را از منظر نشانه‌شناسی در راستای انگیزه نگارش درام تا حدودی پی برد. و آن اینکه جهان مسیحیت و یهود تمامی پندارها، گفتارها،کردارهاشان در زیست اجتماعی اعم از بعد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و مناسبات و روابط اجتماعی هیچ سنخیتی با آموزه‌ها و کلام و وصایای دو پیامبر صاحب کتاب تورات و انجیل ندارد.

چشم چپ پل و چشم راست ژول میدان دید ندارد.(کنایه از نگاه تک بعدی است) آن دو پیامبر در سفر روحانی و هدایت مردم بسی رنج بردند تا مهر و عشق و همزیستی شرافت‌مندانه را در متن حیات جمعی بشر ساری و جاری کنند. موسی در کوه طور با درختی که چون شعله آتشفشان بود مواجه می‌شود و بعد تکلم درخت  به مقام نبوت می‌رسد. به یاد داشته باشیم که همسرش حامله بوده و در آن شب سرد و تاریک در دامنه کوه منتظر حضرت موسی که برایش آتشی بیاورد. مکالمه ژول(مهدی مخبری) با زن حامله(مهسا رضاپور) زمان شب و هوا هم سرد است.

در «منهای دو» از مضحکه‌ی وجود در اوج ابتذال زیست اجتماعی، پوسته‌ی حیات جمعی در اجرا رویت شد. مغز یا محتوای تنهایی و از خود بیگانگی و سرطان بدخیم حیات جمعی چه عاقبتی خواهد داشت؟




نظرات کاربران